نتایح جستجو

  1. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    بابا گیان؛ دل‌اش همراهی‌مان را خواست؛ گوشه‌ی ل*بِ پایین‌اش را گزید و زمزمه کرد: «- بخواب آروم تو آغوشم، نکن هرگز فراموشم بخواب آروم کنار من، تو پاییز و بهار من لالا لالا تو مثل ماه، بخواب که شب شده کوتاه لالا لالا گل گندم، نشی تو بی‌قراری گم لالا لالا گل مریم، چشمات رو هم میره کم‌کم... »
  2. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    هق‌هق سر داد و دگر هم‌آوایت نشد. باید بگویم؛ این لوس‌بازی‌هایش را اصلاً دوست ندارم، شبیهِ کودک دو ساله‌ای می‌شود که گویی مادرش را می‌خواهد! به او گفته بودم: «- من خیلی مهربان‌ام، دایه‌ام را با تو شریک می‌شوم» و اما باز هم آرام نگرفت... کاژه گیان؛ برایش بخند، شاید که کم‌تر بی‌قراری کند!
  3. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    ناگهان خانه سرد شد، خانه تاریک شد، خانه سوت و کور شد، و دست‌هایت را گم کردم! کم آوردم... تو را، عطرت را، هوایت را، مهرت را، وجودت را...
  4. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    چشمان‌ام خیس شدند. باران دوست داشتی؟ اگر از چشمانِ من ببارد، باز هم دوستش داری؟ من را چه؟ دوستم داشتی؟ نه، نه! دوستم داری؟! پس چرا آغوشت را دریغ می‌کنی؟ نمی‌گویی بی‌کاژه که شوم، آغو*شِ مرگ، برایم حلال است؟
  5. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    آخ! نکند قصد تنبیه‌ام را کرده‌ باشی؟ وقتی خودت را از من دریغ می‌کنی، نفسم می‌رود و گر حکمِ بخشش را صادر نکنی، بر نمی‌گردد، که بر نمی‌گردد! بنگر؛ نمی‌توانم نفس بکشم... بنگر؛ دارم جان می‌دهم... بنگر؛ دارم جان فدایت می‌کنم... و تو که آن‌‌قدر سنگدل نبودی کاژه گیان!
  6. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    به آغوشم که کشیدی؛ نور آمد، هوا آمد، عشق آمد، و تو آمدی. جان نثارت شوم، اشکت برای چه است؟ به معبودت قسم، شوخی کردم! مگر می‌شود تو باشی و من نباشم؟! و اگر... تو نباشی، چه؟
  7. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    خیال‌اش را که کردم، جیغ کشیدم و هق زدم. دایه جان خواست در آغوشم بکشد، که دستانِ چروکیده‌اش را پس زدم. کاژه گیانم؛ به خالقِ چاوکانت قسم، اگر قایم‌باشک‌بازی‌ات را تمام نکنی، دیگر دوستت ندارم. چرا می‌خندی؟ حق داری؛ می‌دانی، دوست نداشتنِ تو، محال‌ترین است و باورم نداری!
  8. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    پدر و دایه، سیاه پوشیدند و من خندیدم. سیاه به آن‌ها نمی‌آمد و حیف که بابا گیان، فقط سلیقه‌ی تو را قبول دارد. هر چه از زشتی‌اش برایش گفتم اعتنا نکرد و اخم کرد. می‌بینی‌؟ چشم‌ات را دور دیده و این‌گونه اخم می‌کند!
  9. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    زن‌عمو، ظرف حلوا را مقابل‌ام نگه داشت. انگشتم را در آن فرو بردم و مزه‌اش کردم. کاژه جان؛ بین خودمان بماند؛ حلواهای زن‌عمو گیان، طعم زهرمار می‌دهد! حلواهای تو کجا؟ و این بی‌رنگ و لعاب کجا؟
  10. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    به‌راستی زن‌عمو، چرا هوسِ حلوا کرده؟ چرا سیاه پوشیده؟ چرا زجه می‌زند؟ جلو رفتم و دست‌هایش را گرفتم. ل*ب گشودم و گفتم: «- دردت له گیانم، این چه وضع‌اش است؟» به یک‌باره گریه سر داد، به آغوشم کشید و زیر گوشم، پچ زد: «- غم آخرت باشه، روله گیان!»
  11. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    کاژه گیان؛ این‌ها چه می‌گویند؟ از کدام غم حرف می‌زنند؟ اصلاً تو کجایی؟ چپ‌چپ نگاه‌اش کردم و سمت اتاق‌ات رفتم. در را که باز کردم، از سردی‌اش یخ زدم! شاید پنجره باز مانده است، شاید...
  12. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    پنجره کجا است؟ هوا کجا است؟ تو کجایی بانویِ عزیزم؟! عکس روبان گرفته‌ات را که دیدم زیر خنده زدم و از اتاق بیرون دویدم. این یک شوخیِ زن‌عمو قشنگ نبود، باید با او حرف می‌زدم تا دیگر کارش را تکرار نکند!
  13. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    زیرِ سینیِ چای زدم و سرش داد کشیدم. بی‌چاره گرخید و باز اشک سر داد! این‌روزها، خیلی لوس شده است و تا چیزی می‌گویم، بنای گریه می‌گذارد!
  14. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    دایه گیان، با چشم‌های گریان پیشانی‌ام را بوسید و گفت: «- آرام باش تنیا یادگارم!» وای که یا دیوانه شده بودند، یا آلزایمر داشتند! شاید هم که کابوس می‌دیدم! شاید...
  15. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    آخ! یک چیز را از خاطر بردم، ریش‌های پدر را دید‌ه‌ای؟ اگر چهره‌ی مغموم و گودیِ چشمان‌اش را فاکتور بگیریم، به نگاه‌های مشکی‌اش می‌آید و اگر تو هم، در قابِ نگاه‌هایش بدرخشی، که نورِ علی نور می‌شود!
  16. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    شاید باورت نشود، اما خانم معلم به خانه‌یمان آمده بود! و من چه‌قدر ذوق کردم. به استقبال‌اش دویدم، در آغو*ش‌اش حل شدم و گفتم: «- خانم جان، چند وقتی‌ است به خاطر سیل، از درس‌مان عقب افتاده‌ایم.» متفکر شدم و ادامه دادم: «- الان باید به حرفِ کاف رسیده باشیم!» با همان گردوی کوچکِ گلویش، سر تکان داد و...
  17. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    نمی‌دانم چه‌شد، که یک‌هو او هم به گریه افتاد؟! و کاژه گیان؛ به چشمان‌ات قسم، من حرف بدی نزدم! شاید که خودش دل‌نازک شده بود! شاید... شانه‌هایم را گرفت و گفت: «- بی‌کاژه شدی روله!»
  18. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    چقدر مسخره حرف می‌زد! مگر می‌شود من بی‌کاژه شوم؟ کاژه‌ی من تویی، پناه‌ام تویی، مامن‌ام تویی، و عکس روبان گرفته‌ات چرا دندان نشان داد؟!
  19. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    درِ آهنیِ خانه باز شد، شیون‌ و زاری‌ها بیش‌تر شدند و قامتِ رشید و بلندِ بابا گیان، زیر تابوت‌ات خم شد. تابوت را زمین گذاشتند و مقابل‌اش زانو زدم. سجده‌ات کردم، اشک ریختم، مویه کردم، و شاید که صدایت در خانه پیچید! شاید...
  20. خ

    در حال تایپ دلنوشته کاف مثل کاژه | پریسان‌خاتون

    و این‌بار را، من برایت لالایی نواختم: «- بخواب آروم تو آغوشم، نکن هرگز فراموشم بخواب آروم کنار من، تو پاییز و بهار من لالا لالا تو مثل ماه، بخواب که شب شده کوتاه لالا لالا گل گندم، نشی تو بی قراری گم لالا لالا گل مریم، چشمات رو هم میره کم‌کم لالا لالا گل یاسم، ازت می‌خونه احساسم لالا لالا...
عقب
بالا پایین