با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
لالا مهتاب ازاون بالا
تورومی بینه وحالا
می گه این بچه ی شیطون
نگرده پس چرا لالا؟
می ره می تابه اون دو را
به روی تپه ماهو را
به روی گل که خوابیده
کنار بچه زنبورا
لالایی کودک، لالا لالا گل پونه
تا وقت خوابیدن لالایی گفتم
تا غروب ( هنگام نهان شدن ) ماه منتظر میشوم
عمرم تمام شد
تا تو به ثمر برسی
آنقدر لالایی خواندم تا تو به خواب بروی،
تا زمانی که ماه از دیده پنهان شود صبر می کنم،
تا تو به ثمر برسی عمر من به سر می رسد.
لالایی کن بخواب خوابت قشنگه
گل مهتاب شبات هزار تا رنگه
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه
یه وقت پا نذاری تو شهر غصه
لالایی کن مامان چشماش بیداره
مثل هر شب لولو پشت دیواره
دیگه بادکنک تو نخ نداره
نمی رسه به ابر پاره پاره
لالاصحرا پر از رنگه
دهان چشمه ها تنگه
نگاه آسمون صافه
دل کوهها پر از سنگه
لالاکه چشم تو نازه
دهان درّه ها بازه
ببین از خستگی انگار
کشیدن باز خمیازه
لالا شب توی باغ اومد
باهاش صد تا چراغ اومد
حریر خواب هم کم کم
به روی چشم زاغ اومد
ستاره می زنه سوسو
می خوابه بچه ی راسو
می خوابن...
لالادنیا گذرگاهه
گذرگاهی که کوتاهه
یکی رفته یکی مونده
یکی الان تو راهه
لالالالاگل پونه
که دنیا یک خیابونه
یکی رفت و یکی اومد
چرا؟هیچ کس نمی دونه!
لالالالا گل تازه
که شبها چشم تو بازه
ببین دنیا پر از رنگه
ببین دنیا پر از رازه
یه جا مهتابی و روشن
یه جا تاریک و بی روزن
یه جا صحرا و...