رمان روانشناسی

  1. میـراڪل

    در حال تایپ رمان رادیواکتیو | نویسنده سایه

    سوک ل*ب‌های ماهی‌ به طرفین کشیده شدند. - تویه پدرس‌‌... . سخن نیمه مانده‌اش با صدای زنگِ گوش‌خراش، در دهان ماسید و کلمات روی‌ زبانش‌ ماندند و از ل*ب‌هایش گذر‌ نکردند. قرنیه‌های عسلی‌اش را چرخ داد و نفس عمیقی‌کشید. " هر دفعه باید با صدای زنگ این بی‌صاحاب قلبم از جاش کنده بشه؟ " دستانش را به زانو...
عقب
بالا پایین