- Nov
- 2,379
- 20,208
- 193
- 20
- وضعیت پروفایل
- -پس زخمهامان چه؟ - نور از محل این زخمها وارد میشود!
اشعار جان کیتس
فصل مه و میوه های دل انگیز
آغو*ش گشوده کسی که در بلوغ جاری است از سمت آفتاب
همراه میشویم با خورشید که برکت میبخشد و پربار میکند
همراه میشویم با خوشه های انگور و تاک هایی که پیچیده اند بر سایه بان بام کاهگی
با میوه ها که مغزشان پرآب شده است وبارور
با جالیز شادمان و میوه های صدف مانند درختان فندق
با هسته های شیرین شان
ارمغانی برای شکفتن دوباره
و سر انجام گل ها و زنبور های عسل
با این گمان که روز های گرم را هرگز پایانی نیست
چرا که کندوی چسبناکشان از تابستان سرشار است
کجایت باید یافت؟
در خانه نشسته ای یا بر غله های بی تشویش
میرقصد گیسوانت نرم هماهنگ با باد و افشانی گندمزار
صدایی نیست در نشای نیمه کار
سرمست و مدهوش از عطر خشخاش ها
آنگاه که رد پای تو بر کرت ها گلها را برهم میتابد
بسان لحظه چیدن خوشه ها شکیبا و آرام و صبور شیار شخم را دنبال میکنی
سیب ها را میفشاری با چهره ای صبور
تو لحظه لحظه داری مینگری آخرین قطره های شهد را
ترانه های بهار کجایند
کجایند آه
تو ترانه ی دیگری داری به آنها میندیش
آنگاه که روز های رو به انتها را آبیاری میکنند بلند ابر ها
در ادراک دشتهای دروه شده گلگون
در ناله مگس های سوگوار
در میان درختان سر فراز بید
و در فرو رفتن زندگی و مرگ در تند باد های هستی
صدای دل انگیز بره های فربه از بلندای تپه و رود
و زیر خوانی جیزجیزک ها
و آواز سینه سرخی که از انسوی دیوار باغ آوازش به گوش میرسد
و چلچله هایی که در عمق آسمان هیاهویی راه انداخته اند
فصل مه و میوه های دل انگیز
آغو*ش گشوده کسی که در بلوغ جاری است از سمت آفتاب
همراه میشویم با خورشید که برکت میبخشد و پربار میکند
همراه میشویم با خوشه های انگور و تاک هایی که پیچیده اند بر سایه بان بام کاهگی
با میوه ها که مغزشان پرآب شده است وبارور
با جالیز شادمان و میوه های صدف مانند درختان فندق
با هسته های شیرین شان
ارمغانی برای شکفتن دوباره
و سر انجام گل ها و زنبور های عسل
با این گمان که روز های گرم را هرگز پایانی نیست
چرا که کندوی چسبناکشان از تابستان سرشار است
کجایت باید یافت؟
در خانه نشسته ای یا بر غله های بی تشویش
میرقصد گیسوانت نرم هماهنگ با باد و افشانی گندمزار
صدایی نیست در نشای نیمه کار
سرمست و مدهوش از عطر خشخاش ها
آنگاه که رد پای تو بر کرت ها گلها را برهم میتابد
بسان لحظه چیدن خوشه ها شکیبا و آرام و صبور شیار شخم را دنبال میکنی
سیب ها را میفشاری با چهره ای صبور
تو لحظه لحظه داری مینگری آخرین قطره های شهد را
ترانه های بهار کجایند
کجایند آه
تو ترانه ی دیگری داری به آنها میندیش
آنگاه که روز های رو به انتها را آبیاری میکنند بلند ابر ها
در ادراک دشتهای دروه شده گلگون
در ناله مگس های سوگوار
در میان درختان سر فراز بید
و در فرو رفتن زندگی و مرگ در تند باد های هستی
صدای دل انگیز بره های فربه از بلندای تپه و رود
و زیر خوانی جیزجیزک ها
و آواز سینه سرخی که از انسوی دیوار باغ آوازش به گوش میرسد
و چلچله هایی که در عمق آسمان هیاهویی راه انداخته اند
آخرین ویرایش: