تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر اشعار سیاوش کسرایی

Jul
12,190
68,175
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

سنگ - سیاوش کسرایی

به یادت هست آن شب را که تنها
به بزمی ساده مهمان تو بودم؟
تو می‌خواندی که: دل دریا کن ای دوست
من اما غرق چشمان تو بودم؟
تو می‌گفتی که: پروا کن صد افسوس
مرا پروای نام و ننگ رفته است
من آن ساحل‌نشین سنگم چه دانی
چه‌ها بر سینه این سنگ رفته است
مکش دریا به خون خواندی و خاموش
تمناگر کنار من نشستی
چو ساحل‌ها گشودم بازوان را
تو چون امواج در ساحل شکستی.
"سیاوش کسرایی"


sang_n1.jpg


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
68,175
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

دیروز آفتاب
با بو*سه و سلام

به هر بام و در دمید
دیروز آفتاب
پندار ابر را
با تیغ زر درید

دیروز آفتاب در شهر می گذشت
با گامش اشتیاق
با چشم او نوازش و لبخند
با دست او نیاز به پیوند
دلهای سرد را
گرمی نشاند و رفت
عطر امید را
هر سو کشاند و رفت

ای روشنای دیده و دلهای بی شمار
ای جان آفتاب
بار دگر ز روزن دلخستگان بتاب.

"سیاوش کسرایی"
(مهرماه ١٣٦٢)
نام شعر: آفتاب در شهر​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
68,175
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

چه کسی کشت مرا!؟

همه با آینه گفتم، آری
همه با آینه گفتم،

که خموشانه مرا می پائید
گفتم ای آینه با من تو بگو
چه کسی بال خیالم را چید؟
چه کسی صندوق جادویی اندیشه من غارت کرد؟
چه کسی خرمن رؤیایی گل های مرا داد به باد؟

سر انگشت بر آینه نهادم پرسان
چه کسی، آخر چه کسی کشت مرا؟
که نه دستی به مدد از سوی یاری برخاست
نه کسی را خبری شد، نه هیاهویی در شهر افتاد!

آینه ،اشک بر دیده به تاریکی آغاز غروب
بی صدا بر دلم انگشت نهاد.

"سیاوش کسرایی"
(مسکو، فروردین ١٣٧٠)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
68,175
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

دو موج همسفر


شناور سوی ساحل‌های ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم


گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما، با هم
تلاش پاک ما، توأم
چه جنبش‌ها که ما را بود روی پرده‌ی دریا.


شبی در گردبادی تند، روی قله‌ی خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بی‌پیوندمان بر آب.


از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بی‌خورشید
که روزی شب‌چراغش بود و می‌تابید
به هر ره می‌روم نالان


به هر سو می‌دوم تنها.

"سیاوش کسرایی"​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
68,175
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست


به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست



کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب



تن بیشه پر از مهتابه امشب

پلنگ کوه ها در خوابه امشب

به هر شاخی دلی سامون گرفته

دل من در تنم بیتابه امشب



"سیاوش کسرایی"​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
68,175
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

شما ای قله های سرکش خاموش


شما ای قله های سرکش خاموش
که پیشانی به تندرهای سهم انگیز می سایید
که بر ایوان شب دارید چشم انداز رویایی
که سیمین پایه های روز زرین را به روی شانه می کوبید
که ابر ‌آتشین را در پناه خویش می گیرید
غرور و سربلندی هم شما را باد
امدیم را برافرازید
چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
غرورم را نگه دارید
به سان آن پلنگانی که در کوه و ک*مر دارید.



"سیاوش کسرایی"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
68,175
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

همواره عطر باور من در هوا پر است


...

بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گل های یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی‌کنم


می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است.



"سیاوش کسرایی"​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا