{پارت1}
لنز دوربین رو تمیز کردم و روی صندلی نشستم...
- خب دیگه بهار تکون نخور که شروع کنم.
کلافه مدادش رو روی زمین کوبید و گفت: دلارام جوون من تمومش کن! بابا چشم مروارید گرفتم از بس این فلش دوربین تو چشمم خورد.
با صدای بلند خندیدم و گفتم: عه لوس نشو دیگه، این به اون در که تو منو ساعت ها جلوی خودت میزاری و مثلا منو میکشی.
ابرویی بالا انداخت و با ناراحتی و عصبانیت گفت: واقعا که خیلی بیشعوری، بعدشم نقاشی کشیدن خیلی بهتر از عکس گرفتنه، اصلا اینا رو برای چی میخوای، آخرش باید بزنی روی سنگ قبرم.
لنگه کفشم رو در آوردم و به سمتش پرت کردم.
- این حرفا چیه میزنی، خوبه باهات قهر کنم؟ بعدشم از بس که خودت بیشعوری نمیفهمی که من این عکسا رو برای وقتایی میخوام که دلتنگت میشم.
لبخندی زد و از روی زمین بلند شد و به سمتم اومد و گفت : آخه به قربون اون دلتنگی تو بشم، تو فقط یه ندا بده من دنیا رو فدای یه لحظه دلتنگیت میکنم.
چشمکی زدم و گفتم: لازم نکرده به خاطر من دنیا رو نابود کنی، زشته ملت آرزو دارن! الانم برو بشین زیر درخت آلبالو که میخوام عکست رو بگیرم.
بدون توجه به حرفام، لبخندش روی صورتش بیشتر میشد و حوصله اش کمتر.همین ک بهش خندیدم یهو گفت..
-وایسا ببینم
سریع از روی صندلی بلند شدم و همین که خواستم فرار کنم، دستم رو گرفت و در گوشم، با صدای آرومی گفت: تو ماله منی، اینو یادت باشه رفیق خوشگل من... .
لنز دوربین رو تمیز کردم و روی صندلی نشستم...
- خب دیگه بهار تکون نخور که شروع کنم.
کلافه مدادش رو روی زمین کوبید و گفت: دلارام جوون من تمومش کن! بابا چشم مروارید گرفتم از بس این فلش دوربین تو چشمم خورد.
با صدای بلند خندیدم و گفتم: عه لوس نشو دیگه، این به اون در که تو منو ساعت ها جلوی خودت میزاری و مثلا منو میکشی.
ابرویی بالا انداخت و با ناراحتی و عصبانیت گفت: واقعا که خیلی بیشعوری، بعدشم نقاشی کشیدن خیلی بهتر از عکس گرفتنه، اصلا اینا رو برای چی میخوای، آخرش باید بزنی روی سنگ قبرم.
لنگه کفشم رو در آوردم و به سمتش پرت کردم.
- این حرفا چیه میزنی، خوبه باهات قهر کنم؟ بعدشم از بس که خودت بیشعوری نمیفهمی که من این عکسا رو برای وقتایی میخوام که دلتنگت میشم.
لبخندی زد و از روی زمین بلند شد و به سمتم اومد و گفت : آخه به قربون اون دلتنگی تو بشم، تو فقط یه ندا بده من دنیا رو فدای یه لحظه دلتنگیت میکنم.
چشمکی زدم و گفتم: لازم نکرده به خاطر من دنیا رو نابود کنی، زشته ملت آرزو دارن! الانم برو بشین زیر درخت آلبالو که میخوام عکست رو بگیرم.
بدون توجه به حرفام، لبخندش روی صورتش بیشتر میشد و حوصله اش کمتر.همین ک بهش خندیدم یهو گفت..
-وایسا ببینم
سریع از روی صندلی بلند شدم و همین که خواستم فرار کنم، دستم رو گرفت و در گوشم، با صدای آرومی گفت: تو ماله منی، اینو یادت باشه رفیق خوشگل من... .
آخرین ویرایش: