تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته بریده‌هایی از کتاب "مثل خون در رگ‌های من"

  • شروع کننده موضوع Ermia
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 67
  • پاسخ ها 23
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
روزگار درازی بود که شعر را گم کرده بودم. این روزها احساس می‌کنم که شعر، دوباره در من جوانه می‌زند. به بهار می‌مانی که چون می‌آید، درخت خشکیده شکوفه می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
هر چه بیشتر می‌بینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
من فقط موقعی آرام و آسوده هستم و تنها موقعی به «تو» فکر نمی‌کنم، که تو با من باشی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا می‌زند. آن آینه که من می‌جستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا