ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
کافه نویسندگان
انجمن
ارسال های جدید
جستجو در انجمن ها
تازه چه خبر
ارسال های جدید
رسانه های جدید
کامنت های جدید بخش رسانه
جدیدترین آثار
آخرین فعالیت
رسانه
رسانه جدید
کامنت های جدید
جستجوی رسانه
دانلود کتاب الکترونیکی
آخرین نقد و بررسی ها
جستجوی آثار
مدال ها
ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
ورود
عضویت
خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
ورود
عضویت
کافه نویسندگان
انجمن
بخش کتاب
تالار ترجمه
رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان کری| ReiHane و Hadis hpf
جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
متن پیام
[QUOTE="HADIS.HPF, post: 109689, member: 225"] [SIZE=18px][FONT=Gandom]وقتی خانم دیسجاردن، پانزده دقیقه بعد کری را به دفتر خود میبرد، راهروی مدرسه خالی از دانشآموز بود و همهی کلاسها پشت در بسته برگذار میشد. لرزش کری تمام شده بود اما همچنان پشت سر هم اشک میریخت. خانم دیسجاردن با دستمال کاغذی اشکهای کری را پاک کرد. با خود به یاد آورد که وقتی با حولههای نمدار کری را تمیز میکرد؛ سعی کرد راجع به این روتین دخترانه برای کری توضیح دهد اما با جیغ و فریادهای کری روبرو شد. وقتی خانم دیسجاردن و کری وارد دفتر شدند متوجه شدند که آقای مورتون، ناظم مدرسه در دفتر حضور ندارد و فقط دو تا از پسرهای مدرسه یعنی بیلی لویس و هنری ترنت به دلیل پیچاندن کلاس زبان فرانسوی در دفتر بودند. خانم دیسجاردن در حالی که کری را روی یکی از صندلیهای داخل دفتر مینشاند؛ متوجه نگاههای پی در پی پسرها به شلوارک سفیدش که اثری خونی از کف دستان کری را داشت، شد. با اخم گفت: - به چی زل زدید؟ هنری در حالی که از سر بیعقلی لبخندی میزد، گفت: - خون! آقای مورتون همان موقع وارد دفتر شد و در حالی که دوتا پس گردنی محکم به پسرها زد، گفت: - شما دوتا تعلیق میشید! در را محکم بست، نگاهش را از شلوارک خانم دیسجاردن گرفت و به کری گفت: - حالت خوبه خانم ...؟ خانم دیسجاردن سریعاً گفت: - اسمش کری هست، کری وایت. آقای مورتون در حالی که میخواست فرم تنبیه پسرها را پر کند، دستش به فنجان قهوه خورد و قهوه روی فرمها ریخت. آقای مورتون با حرص گفت: - اه! خانم دیسجاردن در حالی که با دستمال کاغذی میز آقای مورتون را تمیز میکرد، گفت: - فکر کنم باید اجازه بدیم که کری امروز به خونه بره، تجربهی وحشتناکی امروز داشته. آقای مورتون فرمهای خیس را مچاله کرد و در سطل آشغال زیر میزش انداخت. به سمت اتاق منشی رفت و گفت: - خانم فیش لطفاً یک نامه استعلاجی برای کری رایت بنویس. خانم دیسجاردن گفت: - وایت! نه رایت! آقای مورتون این بار بلند گفت: - کری وایت! هنری پوزخندی زد که آقای مورتون صدایش را شنید و با لبخند شیطانی گفت: - دوهفته هم تعلیق برای هنری ترنت و بیلی لویس بنویس. پوزخند هنری به قیافهی اخمالویی تبدیل شد. [/FONT][/SIZE] [/QUOTE]
وارد کردن نقل و قول ها…
ارسال پاسخ
کافه نویسندگان
انجمن
بخش کتاب
تالار ترجمه
رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان کری| ReiHane و Hadis hpf
This site uses cookies. By continuing to use this site, you are agreeing to our use of cookies.
قبول
بیشتر بخوانید.…