- عضویت
- 4/11/21
- ارسال ها
- 52
- امتیاز واکنش
- 9
- امتیاز
- 33
نام داستانک: آرزو
نام نویسنده: زانا کوردستانی
با سر و صدای زیاد و وحشتناکی بر زمین خورد!.
کارگر چوببر، ارهبرقیاش را خاموش و با پشت دست عرق پیشانیاش را پاک کرد.
-- : ای کاش با من مداد و دفتر بسازند، یا که تلی هیزم، نه دستهی تبر.
این سخنان را درخت صنور در لحظات آخر سقوطش با خود زمزمه میکرد.
#زانا_کوردستانی
نام نویسنده: زانا کوردستانی
با سر و صدای زیاد و وحشتناکی بر زمین خورد!.
کارگر چوببر، ارهبرقیاش را خاموش و با پشت دست عرق پیشانیاش را پاک کرد.
-- : ای کاش با من مداد و دفتر بسازند، یا که تلی هیزم، نه دستهی تبر.
این سخنان را درخت صنور در لحظات آخر سقوطش با خود زمزمه میکرد.
#زانا_کوردستانی
آخرین ویرایش توسط مدیر: