تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

داستانک داستانک دروگر مرگ | به قلم گیسو آرامیس

  • شروع کننده موضوع Lidiya
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 270
  • پاسخ ها 2
L

Lidiya

مهمان
به نام خالق واژه
"دروگر مرگ "
ژانر : عاشقانه، فلسفی، تخیلی
منتقد و ناظر : @shadab

مقدمه :
تاریکی را در آغو*ش بگیر و سکوت را بشنو ...
چشمانت را ببند و آهسته به خواب برو.
عطر شب بو ها همه جا را معطر می کند.
ستاره ای آهسته فرود می آید و خاموش می شود.
تاریکی آرام و پُر مِهر نوازشت می کند.
شناور شو، در اقیانوس بی انتهای آرامش !
درد هایت را همینجا رها کن و با من بیا،
آن جا جای بهتریست.
آن جا اتمامیست برای پریشانی هایت، به من اعتماد کن.
من تسکینی ام برای روح آسیب دیده و زخمی ات، من مرحمی هستم برای تو ...
"نترس"




 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
32914_bc05051b5f68dd61c3ba6d237af07621.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد

پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از ۷ پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ



همچنین پس از ارسال ۱۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه



13422_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif





کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
یک برگ پاییزی و نارنجی رنگ دیگری از درخت جدا شد و نسیم آهسته در آسمان به رق*ص وادارش کرد.
در گرد خویش چرخید و نسیم بر جوی آبی رهایش کرد و آب اورا با خودش همراه کرد.
صدای گریه های نوزاد از سمت اتاق می آمد.
در را باز کردم، جلوتر رفتم.
اتاق خوابی صورتی رنگ، و یک گهواره سفید و خیلی کوچک گوشه ی اتاق وجود داشت.
به گهواره نزدیک شدم.
همچنان می گریست.
بالای سرش ماه و ستاره های تزئینی آویزان بودند که با حرکت کردنشان ملودی آرام و زیبایی ساخته می شد.
تنها بود، مادرش در آشپزخانه در حال درست کردن شیرینی برای شب بود، گویی قرار یک مهمانی داشتند؟
انگشتم را به سمت نوزاد بردم.
صورت تپل و سفیدی داشت و چشمانی مشکی که برق می زد. لباس های لیمویی رنگ که به پوست سفیدش می آمد.
بوی بچه هارا دوست داشتم.
نوزاد دوست داشتنی ای بود.
دست کوچکش را دور انگشتم حلقه کرد.
نزدیک صورتش شدم و آهسته زمزمه کردم :
_ هیس! آروم باش کوچولو...
همچنان گریه می کرد.
_آروم باش گریه نکن.آروم... بهترین زمان سفر کردنت الانه، الان که آدما هنوز هیچ خاطره ای برات نساختن، هنوز هیچ رویایی توی ذهنت ساخته نشده، هنوز به آدم ها وابستگی نداری، الان بهترین وقته برای سفر کردن. راحت میتونی با من بیای.
نوزاد کمی آرام گرفته بود اما با چشمان ملتمسانه اش نگاهم می کرد. آغو*ش مادرش را می خواست.
_بی تابی نکن کوچولو!
انگشتم را رها کرد، کمی جا به جا شد.
آهسته روحش را به آغو*ش گرفتم و اتاق را ترک کردیم...
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا