«پیچیده در خود»
همیشه در کمین است تا برای رسیدن به طعمهی خود هر اتفاقی را در نظر بگیرد، فکر نمیکنم کسی تا به حال دقت کرده باشد که چرا خود را مخفی میکند و آکنده از هرگونه احساسات عاطفی است، شاید هم خودش این را انتخاب کرده چون؛ فکر میکند برای بقای خود فقط بلعیدن لازم است نه نوازش و احساس! ذات انسان هم همین است، هر چه حرص و طمعاش بیشتر باشد؛ دوست دارد همهچیز، همهکس و...را برای خود داشته باشد، وقتی میگویند "لقمهی گندهتر از دهانت برندار" نشان بر این است. از گذشته تا به حالا انسان ها حتی به قیمت قدرت ، ثروت، محبت، مهر و عاطفهی خود را زیر پا گذاشته تا به اهداف خود دست یابند، این قانون نانوشتهی انسانهست که همیشه ادامه دارد. حیوانات هیچوقت قانون زندگی خود را زیر پا نمیگذارند حتی اگر به قیمت از دست دادن جان خودشان باشد و این وفاداری آنها به قانون طبیعت را نشان میدهد! اما در میان افکار پوچ و بیهودهی انسانها کلمهی "خنجر" به واقعیت تبدیل میشود و زخمهای ناگواری پدیدار میگردد، زخمهایی عمیق، مسموم و آغشته به دروغ که وجدان را به درد میآرود و در همین زمان است که دیگر تمام میشود...تمام. مارها همیشه به دور طمعهی خود حلقه میزنند، فشار وارد میکنند، خرد میکنند و در آخر جان طعمهی خود را میگیرند، چه جالب! وقتی که با دید بهتر به اطراف خود نگاه کنیم میبینیم که دقیقا همان طعمهای هستیم که مارها برای به دست آوردنش صبر زیادی را پیشه کرده تا زمان شکار فرا رسد و در آغاز راه همه چیز به پایان نزدیک میشود و در همین حین است که میگویند:
- چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی!
1399/8/20