- May
- 3,468
- 15,306
- 193
- وضعیت پروفایل
- همچنان تیرگی بال میگستراند~
دربارهٔ کامای قبل از «و» و «که»
«ویراستاران» آوردن کاما پیش از «و» و «که» را نادرست میداند. بهنظر میرسد هرچند این حکم در وهلهٔ نخست و در بسیاری مواقع درست و پذیرفتنی مینماید، نباید آن را کلی و همیشگی و بیاستثنا دانست. برای بررسیدن استثناهایی بر این قاعده، از میان کارهای ویرایشیام تاکنون، نمونههایی را جمع کردهام که در آنها، پیش از «و» یا «که» آمدن کاما الزامی است یا لااقل جمله را خوشخوان و روان میکند. تمام این مثالها از متنهایی انتخاب شده که آنها را خود ویراستهام. عجالتاً توضیحاتی هم که در برخی نمونهها به ذهنم رسیده، نوشتهام. شمار مثالها را عمداً زیاد انتخاب کردهام تا نمونههای بیشتری برای بحث و تبادل نظر داشته باشم.
مواقعی که پیش از «که» و «و» کاما میآید
۱. پیش و پس از عبارت توضیحی و معترضه
ـ در كشورهاي درحالتوسعهٔ صنعتي، گستردگي زياد صنايع كوچك، بهويژه در بخش غيررسمي، و حجم انبوه نيروي كار شاغل در آنها ایجاب میکند که به مسائل بهداشت و ايمني در اين بخش توجهی بيشتر شود.
ـ وقتیکه به ویلا بازگشتم، ساعت پنج بود و رفتم بیرون، آنجا که ماشینها را میشستیم، که بروم زیر دوش. (در این نمونه، اگر پیش از «که» کاما نیاید، معنی جمله عوض میشود: ماشینها را میشستیم [برایاین]که بروم زیر دوش. اما در جملهٔ اصلی، گوینده بیرون میرود که برود زیر دوش، نه اینکه ماشین را میشوید که برود زیر دوش!)
ـ بهنظر میرسد در فرهنگ مدیریتی، اطلاعات، و نه محبوبیت، سهمی بزرگ دارد.
ـ استرادلیتر ناخنگرفتنش تمام شد. این بود که از روی تختخواب پرید پایین، درحالیکه فقط زیرشلواری پایش بود، و شروع کرد به اداواطواردرآوردن.
ـ کاری که به فکرم رسید بکنم، این بود که قایمکی بروم توی آپارتمان، خیلی آرام و بیسروصدا، و مدتی با فیبی صحبت کنم.
ـ بنابراین، تصمیمی که گرفتم، این بود که در نیویورک توی یک مهمانخانه اتاقی بگیرم، توی یکی از مهانخانههایی که نسبتاً ارزان باشد، و تا روز چهارشنبه از فکروخیال آسوده باشم.
ـ درس نطق و بیان درسیه که همهٔ شاگردا مجبورن توی کلاس از جاشون بلند شن و یه سخنرانی بکنن. میدونید که؟ از پیش خود و بیمقدمه، و اگر اون شاگرد از موضوع منحرف بشه، دیگرون باید فیالفور به اون بگن: «انحراف!»
ـ قصر بسیار بزرگی در ریویرا داشت، در اروپا، و کاری که در موقع بیکاریاش میکرد، این بود که زنها را با چماقی تا دلت بخواهد، کتک میزد.
ـ بد نیست گاهبهگاه به کامروایان این جهان یادآوری شود، ولو برایآنکه لحظهای غرور ابلهانهٔ آنان تحقیر شود، که سعادتهایی برتر از خوشبختیهای آنان، پهناورتر و لطیفتر از آن وجود دارد.
۲. پیش و پس از بدل
ـ باربون، منشی زندان، که دربارهٔ مشخصات زندانی به تنظیم شرحی گستاخانه و دور و دراز پرداخته بود، به او دستور داد که دکمهٔ لباسهایش را باز کند.
ـ «گریلو»، زندانبان، که کمتر از او به خنده نیفتاده بود، در را بسته بود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: