تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دفتر تمرین دفتر تمرین کارگاه رمان نویسی | امیر احمد

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 270
  • پاسخ ها 4
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
111434_74bf9abbf25683d1776f1c187cd86433.png

به نام خدا

نویسنده‌ی محترم @امیر احمد

در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.

مدرس دوره: @سادات.۸۲
از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
120
264
63
نام شخصیت: الکسیا سیِرا
نام پدر: همینگتون
نام مادر: امیلیا
نام برادر: آلفرد
جنسیت: مونث( دختر)
زندگی‌نامه: الکسیا سیِرا در تاریخ ۱۲ اکتبر سال ۲۰۱۱ در محله فقیر‌نشین دیترویت میشیگان در آمریکا چشم به جهان گشود. در هنگام کودکی پدر و مادرش را در اثر درگیری تیر‌اندازی از دست داد و همراه با برادرش آلفرد در یتیم‌خانه‌ای به نام یتیم‌خانه تیکوا(tikva) دوران کودکی‌اش را گذراند، در سن نو‌جوانی برای تامین مخارج زندگی ناچار به کارگری و مدتی نیز نگهبانی برای یک مرکز خدمات درمانی شد. در سن ۱۸ سالگی به سبب درگیری با تعدادی از بچه‌های مدرسه و با تهمت حمل مواد مخ*در توسط مدیر اخراج شد و مجبور به ترک تحصیل گشت. در سن ۲۴ سالگی در حین فرار از شهر ( به دلیل شیوع ویروس و وقوع جنگ) برادرش را در ظاهر طی حادثه‌ای دلخراش از دست داد. پس از آن بیست سال را به راهزنی و دزدی و شکنجه و آدم‌کشی و قاچاق غیر‌قانونی اسلحه مشغول شد و به همین خاطر چند‌بار دستگیر و روانه زندان شد اما پس از مدتی با پرداخت رشوه به نگهبانان یا رئیس زندان( توسط حامیانش) آزاد شد. گاهی نیز در حین انتقال به زندان با کشتن یا فریب دادن نگهبانان دست به فرار می‌زد. مرگ ناگهانی برادرش روی او از نظر روانی تاثیر بسیار بدی گذاشت و او را تبدیل به شخصی خشن، بد دهن و گوشه‌نشین و منزجر از جامعه تبدیل کرده بود. پس از مدتی با پیدا کردن سرنخ‌هایی توسط شخصی ناشناس به نام جیک اندرسون پی برد که برادرش نمرده و زنده است و به قصد پیدا کردنش پناهگاه را همراه با همکارش لارا ( زنی ۳۱ ساله) به محلی به نام جکسون ترک کرد.
خصوصت‌های ظاهری: چشمانی بلوری و آبی‌رنگ، قد نسبتا بلند، بدنی کشیده و دست‌ و پا‌هایی باریک، دندان‌هایی سالم و مو‌های سیاه‌رنگ و بلند دارد. دماغی کشیده، ابرووانی سیاه و نازک و پوستی سفید دارد( مثل زن‌های غربی تقریباً) .
علایق: او بیشتر به نواختن گیتار و آهنگ‌های غمگین علاقه دارد ، آهنگ‌های دن گریدی از آهنگ‌های مورد علاقه او هستند، همین‌طور ساخت قایق چوبی و قرار دادنش بر روی آب از علایق اصلی اوست.
عادت‌ها: او به شدت بد‌دهن، گستاخ و نترس و کینه‌جو است و از ناسزاگویی برای رسیدن به اهدافش دریغ نمی‌ورزد.
خلق و خو: فردی شجاع،نترس، خشن و بد‌دهان و گاهی اوقات بی‌رحم.
دین و عقیده: او بیشتر به یهودیت و گاهی انسان‌گرایی( منظورم کار‌های مثبت ۱۸ نیست، منظورم از انسان گرایی یعنی این‌که به خدا و این چیز‌ها زیاد اعتقادی نداره.)
فرهنگ: او در فرهنگ و جامعه‌ای آمریکایی و چند‌نژادی به دنیا آمده.
مهارت‌ها: او در کار کردن با انواع چاقو، اسلحه و انجام کار‌های گوناگون برای حفظ بقا مهارتی بالا دارد.
وقایع مهم زندگی: اغلب در دوران نوجوانی مجبور به انجام کار‌های سخت و سنگین مانند کارگری و غیره مشغول شد، در حین فرار از شهر برادرش را از دست داد ( به ظاهر) و این اتفاق طرز فکر او را نسبت به دنیای اطرافش، انسان‌ها و غیره تغییر داد. یک بار در حین دزدی زانوی پای شخصی را در جلوی چشم اعضای خانواده‌اش با تبر شکست و قطع کرد و پول‌های او را دزدید و به همین خاطر مورد تعقیب عده‌ای آدم‌کش و نزدیکان آن شخص قرار گرفت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
120
264
63
ایده اولیه: ۱) ژانر فانتزی ۲) ژانر علمی‌تخیلی ۳) ژانر ترسناک
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
120
264
63
پردازش داستان: با وقوع جنگ جهانی، نبرد اتمی و شیوع ویروس مرگباری نیمی از جمعیت جهان در اثر ویروس و تاثیرات رادیو‌اکتیو و سرما و یخبندان شدید و جنگ بر سر آب و غذا و انرژی از بین رفته یا به موجودات عجیب، وحشی و خون‌خواری تبدیل می‌شوند. تنها عده کمی موفق می‌شوند جان سالم به در ببرند که اغلب در زیر‌زمین‌ها، مترو‌ها و پناهگاه‌های رادیو‌اکتیوی ادامه حیات می‌دهند. الکسیا سیرا یکی از این بازماندگان است که نا‌خواسته و پس از آگاهی از زنده بودن برادر کوچکش جهت یافتن او همراه با همکارش لارا وارد ماجرا و سفر خطرناکی می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
120
264
63
پیرنگ:
۱) الکسیا در حین دیدن اخبار متوجه آغاز شدن جنگ اتمی و شیوع نوعی بیماری خطرناک می‌شود.
۱.۵) در حین آماده کردن وسایل و برادرش برای خروج از خانه ناگهان موجود عجیبی به داخل خانه‌اش رفته و به او حمله‌ور می‌شود.
۲) پس از کشتن موجود همراه با برادرش از خانه خارج می‌شود و به طرف پناهگاه زیر‌زمینی حرکت می‌کند.
۳) در حین فرار هرج و مرج سراسر شهر را می‌گیرد.
۴) برادرش زخمی می‌شود اما با زحمت زیادی او را همراه خودش به یک پایگاه نظامی می‌رساند.
۵) در حین تلاش برای انتقال غیر‌نظامیان به یک مکان امن پایگاه توسط بمبی انتحاری منفجر می‌شود و عده زیادی می‌میرند.
۶)داستان به بیست سال بعد برده می‌شود، الکسیا در یک پناهگاه رادیو‌اکتیوی در زیر زمین به عنوان یک شکارچی و مزدور جنگی همراه با شخصی به نام لارا روزگارش را سپری می‌کند.
۷) پس از انجام ماموریتی خطرناک به نزد شخصی به نام دیوید که او را برای این کار استخدام کرده بود می‌رود اما دیوید خلاف وعده کرده و به افرادش دستور کشتن او را می‌دهد.
۸) پس از درگیری مرگباری اغلب افراد دیوید را می‌کشد، خود او را زخمی می‌کند و به زور یکی از وسایل گران قیمت و مهمش را در ازای دریافت دستمزد از او می‌گیرد.
۹) پس از بازگشت به خانه مکالمه و جر و بحثی میان او و همکارش در مورد کاری که با دیوید و افرادش کرده به وجود می‌آید.
۱۰) در حین استراحت چند شخص ناشناس به قصد کشتنش به اتاق او هجوم می‌آورند اما به آسانی تعدادی را می‌کشد و یکی از آن‌ها که نامش رایان است را اسیر می‌کند.
۱۱) در حین بازجویی متوجه می‌شود که برادرش زنده است و اطلاعاتی از یک آزمایشگاه سری که در یک مترو متروکه با نام ایستگاه ۴۸ قرار دارد را به دست می‌آورد.
۱۲) الکسیا قصد دارد تا رایان را بکشد اما رایان با این وعده که می‌تواند الکسیا را به آن آزمایشگاه ببرد و همین‌طور در یافتن برادرش کمکش کند او را از این کار منصرف می‌کند.
۱۳) روز بعد الکسیا پس از آماده کردن وسایل مورد نیاز همراه با رایان به پیش لارا می‌رود و او را از این اتفاق آگاه و از او می‌خواهد که در سفرش همراهیش کند.
۱۴) مکالمه‌‌ای طولانی میان الکسیا و لارا بر سر راست یا دروغ بودن این مسئله به وجود می‌آید.
۱۵) پس از کشمش فراوان هر سه نفر تصمیم می‌گیرند تا پناهگاه را به مقصد مورد نظر ترک کنند اما برای رسیدن به آن‌جا باید از ماسک ضد رادیو‌اکتیو و دیگر وسایل مورد نیاز استفاده کنند، وسایلی که تنها دیوید و افرادش به آن‌ها دسترسی دارند. لذا به ناچار به پیش او می‌روند.
۱۶) مکالمه و درگیری و بحث و جدل بین الکسیا و دیوید رخ می‌دهد.
۱۷) الکسیا در ازای وسایل مورد نیاز به ناچار به پیشنهاد همکارش وسیله با‌ارزش دیوید را که به زور از او گرفته بود پس می‌دهد.
۱۸) پس از ترک پناهگاه در میانه راه و در حین استراحت رایان خاطراتی از گذشته‌اش و زمانی ‌که قبل از نابودی در نیروی هوایی خدمت می‌کرده را برای بقیه تعریف می‌کند.
۱۹) در حین گفت و گو ناگهان موجودات خون‌خواری به آن‌ها حمله‌ور شده و به ناچار در حین فرار وارد شهر متروکه‌ای می‌شوند و در داخل یتیم‌خانه‌ای که الکسیا همراه با برادرش دوران کودکی را در آن گذرانده بود پناه می‌گیرند.
۲۰) در آن‌جا با دو بازمانده به نام جسی و لری آشنا می‌شوند.
۲۱) در میان جر و بحث و رائ گیری برای چگونگی خروج از شهر تعدادی از موجودات به داخل یتیم‌خانه حمله می‌برند و در طی درگیری لری کشته می‌شود.
۲۲) پس از ترک یتیم‌خانه الکسیا همراه با گروهش به پیشنهاد جسی به مخفیگاه او می‌روند.
۲۳) در آن‌جا به محض ورود به مخفیگاه در حین خواب و استراحت توسط عده‌ای غارتگر و مزدور محاصره ، غافلگیر و دستگیر می‌شوند.
۲۴) پس از دستگیری متوجه می‌شوند که جسی در حقیقت رهبر آن‌ها و نام واقعی‌اش هم ویلیام است.
۲۵) ویلیام دستور می‌دهد تا آن‌ها را زندانی کنند اما درست در همین لحظه مخفیگاه توسط عده‌ای از مخالفان و دشمنان و آن موجودات عجیب مورد حمله قرار می‌گیرد.
۲۶) الکسیا و بقیه اعضای گروه با نقشه‌ای تعدادی از افراد ویلیام را می‌کشند و با زخمی کردن او وسایلشان را برداشته و مخفیگاه را ترک می‌کنند. ویلیام پیش از آن که توسط آن‌ها با بدنی خونین و زخمی رها شود از آن‌ها می‌خواهد که او را هم همراه خودش ببرند و می‌گوید که از کارش پشیمان شده اما الکسیا و گروهش بی‌توجه به خواسته‌ها و حرف‌هایش مخفیگاه را ترک می‌کنند.
۲۷) پس از خروج از مخفیگاه و چند روز آوارگی و گشت و گذار در شهر‌ها و روستا‌های متروکه و ویران شده با کمبود آب و غذا مواجه می‌شوند.
۲۹) همگی به ناچار به پیشنهاد رایان به پناهگاه زیر‌زمینی که در داخل شهر ویران‌شده‌ای است می‌روند.
۳۰) پس از ورود به پناهگاه الکسیا متوجه می‌شود که همکارش لارا در حین فرار از مخفیگاه ویلیام زخمی شده و به درمان فوری نیازمند است.
۳۱) با وجود درخواست شدید از رئیس پناهگاه او به سبب بی‌اعتمادی شدیدی که نسبت به افراد غریبه دارد از انجام این کار خودداری می‌کند.
۳۲) الکسیا در حین دعوا و بحث با رئیس پناهگاه متوجه می‌شود که برادرش زمانی از خدمتکاران او بوده است.
۳۳) در ازای انجام ماموریتی خطرناک برای رئیس پناهگاه او را متقاعد می‌کند تا همکارش را درمان کنند.
۳۳.۵) در همین لحظه پناهگاه مورد هجوم عده زیادی آدم‌خوار و سپس تعداد زیادی غارتگر قرار می‌گیرد و الکسیا مجبور به همکاری با نیرو‌های امنیتی برای دفاع از پناهگاه می‌شود.
۳۳.۶) پس از پایان درگیری و بازگشت آرامش به پناهگاه الکسیا به قصد انجام دادن ماموریت مهمش پناهگاه را ترک می‌کند.
۳۳.۷) پس از انجام ماموریت مورد نظر ( پیدا کردن دختر رئیس پناهگاه) به پناهگاه باز می‌گردد.
۳۴) پس از گذشت چند روز و بعد از بهبودی او الکسیا و همکارش لارا به همراه رایان پس از فراهم کردن آب و غذا و وسایل مورد نیاز پناهگاه را به طرف مقصد مورد نظر ترک می‌کنند.
۳۵) پیش از ترک پناهگاه میان الکسیا و رئیس آن که نامش آدریانا است مکالمه‌ای شکل می‌گیرد و پس از تمام شدن مکالمه داستان فصل اول به پایان می‌رسد.

خب پیرنگ را هم فرستادم، اما یکم باید روش بیشتر کار کنم. اگر مشکلی داشت بهم بگید تا اصلاحش کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا