تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دفتر تمرین دفتر تمرین نویسندگی | یسنا کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع TELMA
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 402
  • پاسخ ها 14
وضعیت
موضوع بسته شده است.
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
79
192
53
وضعیت پروفایل
به راستی من کیستم؟
تمرین

در حالت نشسته هم قدش بلند به نظر می‌رسید، اینکه به چه مناسبت کاملاً سیاه پوش شده و سر از روی زانو‌هایش بر نمی‌دارد را تنها جعبه مکعبی شکل کنارش می‌دانست.
هر کس از پیاده روی باریک‌ می‌گذشت بعد از نگاهی به او حواسش به سمت ربان قرمز و طلایی‌ جعبه که در پس زمینه سفید خودنمایی می‌کرد متمرکز می‌شد. انگار هر دو پس زده شده بودند؛ اینکه درونشان چه می‌گذرد سوال بزرگی بود که در سر عابران می‌چرخید.
خورشید زمستان غروب کرد و چراغ برق‌های همواره ایستاده، پیاده‌رو منتهی به بازار را روشن کردند. باد سردی شروع به وزیدن گرفت و سرما درونش رخنه کرد، بلاخره سرش را از روی زانو‌های لاغرش برداشت نگاهی به اطراف انداخت، هنوز می‌شد رد انسان را در آن حوالی گرفت. چشمان خاکستری‌اش که به خون نشسته بود روی جعبه‌ ثابت ماند شاید اگر آن لوزی‌های روی دیواره‌ جعبه که با خط‌های باریک قرمز و زرد از هم جدا می‌شدند، به جای مشکی رنگی دیگر بود او اکنون بخت خود را سیاه نمی‌نامید و بر آن لعنت نمی‌فرستاد.
نفس صدا داری کشید و به آن سوی خیابان رفت؛ بیچاره جعبه که از همه طرف پس زده شده و هم اکنون تنهایی‌اش زیر نور چراغ به نمایش گذاشته شده بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
79
192
53
وضعیت پروفایل
به راستی من کیستم؟
تمرین
اوف باز صبح دوشنبه شد و باید برم کلاس، کی این یه ماه تموم میشه؟! بیا درستش کن باید یه ساعت وایستم تا تاکسی پر شه نمی‌دونم مردم چه ساعتی از خونه می‌زنن بیرون که ساعت هشت صبح مسافر نیست.
امروز باید بانک، داروخونه، کافی نت هم برم. اَد امروز که این همه کار دارم مامان هم باید بره خونه دختر عموش و زحمت درست کردن ناهار بیوفته گردن من بیچاره، تازه تازه بعدظهر هم باید جزوه و کتاب استاد تقوی رو بخونم تا اون امتحان لعنتی رو نیوفتم شبم که احتمالاً مامان دست دخترعموش و می‌گیره میاره خونه، مگه اون تا دوتا بچه‌ش‌ می‌زارن به کارای دانشگاه برسم؟! وای ساعت یه ربع به هشت شد برم دو لغمه بزارم دهنم از گشنگی ضعف نکنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,695
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
تمرین
اوف باز صبح دوشنبه شد و باید برم کلاس، کی این یه ماه تموم میشه؟! بیا درستش کن باید یه ساعت وایستم تا تاکسی پر شه نمی‌دونم مردم چه ساعتی از خونه می‌زنن بیرون که ساعت هشت صبح مسافر نیست.
امروز باید بانک، داروخونه، کافی نت هم برم. اَد امروز که این همه کار دارم مامان هم باید بره خونه دختر عموش و زحمت درست کردن ناهار بیوفته گردن من بیچاره، تازه تازه بعدظهر هم باید جزوه و کتاب استاد تقوی رو بخونم تا اون امتحان لعنتی رو نیوفتم شبم که احتمالاً مامان دست دخترعموش و می‌گیره میاره خونه، مگه اون تا دوتا بچه‌ش‌ می‌زارن به کارای دانشگاه برسم؟! وای ساعت یه ربع به هشت شد برم دو لغمه بزارم دهنم از گشنگی ضعف نکنم!
سلام عزیزم صبحت بخیر?
من گفتم ذهن سیاله، کاملا سیاله
زبان پیش از گفتار ما خیلی بهم ریختس، اینکه فکرهات رو این‌قدر منظم روی کاغذ بیاری اصلا نمیشه، این نشون میده که از زبونت هم استفاده کردی.
من خواستم همه زبان پیش از گفتارشون رو بنویسن، خیلی بهم ریختس، گاهی فعل نداره، پرش زمانی و پرش موضوعی داره...
ولی بازهم ممنون که انجام دادی?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
79
192
53
وضعیت پروفایل
به راستی من کیستم؟
سلام عزیزم صبحت بخیر?
من گفتم ذهن سیاله، کاملا سیاله
زبان پیش از گفتار ما خیلی بهم ریختس، اینکه فکرهات رو این‌قدر منظم روی کاغذ بیاری اصلا نمیشه، این نشون میده که از زبونت هم استفاده کردی.
من خواستم همه زبان پیش از گفتارشون رو بنویسن، خیلی بهم ریختس، گاهی فعل نداره، پرش زمانی و پرش موضوعی داره...
ولی بازهم ممنون که انجام دادی?
سلام صبح بخیر
مثل اینکه ذهن من به این گفته خیلی اعتقاد داره
چو فردا شود فکر فردا کنی?
ممنون بابت همه چیز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا