تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دفتر تمرین دفتر تمرین نویسندگی | nazanin کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع TELMA
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 208
  • پاسخ ها 5
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,695
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
71352_74bf9abbf25683d1776f1c187cd86433.png


بسم الرحمن

نویسنده‌ی محترم @Nazanin.Raminiya
در این تاپیک،
تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش نویسندگی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.
? از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
◇مینیمال◇


مدت‌هاست بین، آشفتگی‌ها و حرف‌های پی در پی درونم غرق شده‌ام!
هرچی می‌خواهم خود را بالا بکشم، گذشته، آشفتگی، حرف‌های عذاب‌آور! مرا بیشتر و بیشتر پایین می‌کشند و غرقم می‌کنند..!
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
◇دیالوگ نویسی◇


روح: این آخرین باریه که من همراهتم، می‌دونی که...
جسم: بالاخره توام داری ترکم می‌کنی!
روح: چندین سال باهم بودیم، همیشه کنارت بودم توی سختگی‌ها، خوشی‌ها، لحظه‌های تخلت که همیشه آزارم می‌داد!
جسم: یادته؟ بارها بهت گفته بودم، از لحظه‌ جدایی میترسم. من قراره بمیرم و تو ادامه پیدا می‌کنی! این زیادی تلخه مگه نه؟ ما باهم به وجود اومدیم؛ اما قراره فقط من بپوسم!
روح: دلم واست تنگ می‌شه!
جسم: حرف‌هام رو شنیدی؟
روح: گفتم که دلم واست تنگ می‌شه!
جسم: با این‌که رفیق نیمه راه بودی؛ اما دوستت دارم و دلم واست تنگ میشه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
◇ایده‌ها◇


موقعی که ظرف می‌شورم، فیلم می‌بینم، یا توی مسیری باشم، و ۶۰ درصد ایده‌هام قبل از خواب به ذهنم می‌رسه؛ این‌قدر ایده‌ها شدید هستن که حتی اگر خوابم بیاد، سریع میرم پشت سیستم و شروع می‌کنم تایپ کردم.
اگر ایده‌ها رو توی سیستم پیاده نکنم، به سختی خوابم میبره و شخصیت‌ها تند تند توی سرم شروع به حرف زدن می‌کنن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
◇درباره شخصیت‌های رمان


شخصیت اصلی به چی میل داره؟
ترمه: مرغ سوخاری
کیان: فسنجون

بهترین و بدترین عادت:
ترمه: بهترینش اینه که هیچکس رو قضاوت نمی‌کنه، بدترینش اینه که همیشه سریع کم میاره!
کیان: بهترینش اینه که بلده چجوری عشق بورزه و به خانواده وفاداره بدترینش اینه که سریع جوش میاره!

درون‌گرا یا برون‌گرا:
ترمه: درون‌گرا
کیان: برون‌گرا

طرز صحبت کردن(متفاوت):
ترمه: همیشه به آرومی و با تبسم حرف می‌زنه.
کیان: استفاده از کلمات خاص.

حیون خونگی دارند؟
ترمه: نه
کیان: نه

چی خوشحالش می‌کنه؟
ترمه: دیدن کیان، نشستن پیش پدر مادرش.
کیان: وجود ترمه توی زندگیش.

چه رازی داره؟
ترمه: فوبیا داشتن!
کیان: نداره.

چه کاری رو بعیده انجام بده؟
ترمه: توی جمع خانوادگی شیطنت کردن!
کیان: داد زدن سر پدر و مادرش!

چی رو دوست دارن که اکثرا بقیه ازش متنفرن؟
ترمه: تنهایی.
کیان: هیچی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
◇تمرین جلسه هفتم◇


بعد از چندین هفته موقعیتش پیش آمده بود، که دوباره به دیدن هم بروند. ترمه با همان تبسم همیشگی کنج ل*ب‌هاییش، در نمایشگاه جدید کیان، که به تازگی افتتاح شده بود، را باز کرد و وارد شد. تابلو‌هایی با طرح‌های سیاه قلم، رنگ روغن، پاستل، روی دیوار‌های زرد رنگ نصب شده بودند. افراد گوناگونی که هرکدام، خیره‌ی هنر دست کیان بودند؛ از دور قامت بلند و مردانه کیان را که در حال گفت‌و‌گو با پسر جوانی بود دید. تبسمش وسعت پیدا کرد، و عاشقانه به کیان خیره شد.
کیان متوجه سنگینی نگاهی شد، خیلی خوب می‌توانست آن نگاه را تشخیص دهد. چه کسی غیر از ترمه او را این‌گونه با نگاهش قورت می‌داد؟ کیان سرسری حرف‌هایش را با مشتری‌ ثابتش، به اتمام رساند و مانند مرغ عشقی که درون قفس زندانی بود! و اکنون در قفس باز شده بود به سمت مع*شوقه‌اش پرواز‌ کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا