تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته دلنوشته تو را ندیدم | نویسنده آمین

  • شروع کننده موضوع آینهـ
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 458
  • پاسخ ها 5
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
819
108
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
بسم النور

تو را ندیدم
به قلم: آمین
دیپاچه:

تو را ندیدم،
که در سردی بهار دست‌هایت را به پرندگان هدیه کنی.
تو را ندیدم،
که به باغ خاکستری، با نغمه‌هایت، رنگ ببخشی.
آه، که تو را ندیدم،
و سراغت را از بوته‌های گندم گرفتم
که مبادا تو را بلعیده باشند
و باد خرمن موهایت را آتش زده باشد!
اما
تو را ندیدم و نیافتم!
و نگاهم را به دانه‌های برفی دوختم
که آرام قفسی سرد دربر دلم ساختند... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
819
108
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
بسمِ آنکه قلمی را ثمر بخشید... .
1652851413443.png

نویسندگان گرامی، صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
__________
پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و شرایط تایپ آثار ادبی در " انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.
| قوانین جامع مجموعه اشعار |
| قوانین تایپ مجموعه شعر |
__________
دقت داشته باشید بعد از 10 پست اثر شما ملزوم به داشتن جلد است، در تاپیک زیر درخواست خود را ثبت نمایید.

| تاپیک جامع درخواست جلد |
__________
بعد از "15 پست" می‌توانید ابتدا درخواست نقد و سپس درخواست تگ بدهید.

| درخواست نقد اشعار |
| درخواست تگ برای اشعار |
__________
همچنین پس از ارسال حداقل 25 پست، پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی‌های لازم صورت گیرد.
| اعلام اتمام مجموعه شعر |
__________
|با آرزوی درخشش قلم شما |
[مدیریت تالار بوستان شعر
]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
819
108
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
ترجیح می‌دهم،
نوری باشم
که درلابه لای زلفت ‌می‌رقصد
و آن‌را به نسیم می‌سپارد
تا لطافت را به تار و پودش هدیه کند
ترجیح می‌دهم،
نوری باشم
که ستاره‌های از سرما کبود دیدگانت را
روشن ‌می‌کند.
ترجیح می‌دهم
نوری باشم
که گل‌های یاس پیرهنت را
طراوت و عطر می‌بخشد
و رایحه‌اش را، ابدی، بر اندامت می‌کارد.
ترجیح می‌دهم
نوری باشم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
819
108
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
جویبار را ببین
که نیمه شب،
گوش سپرده به نغمه‌ی باد
تصویر ماه را بر دلش نقاشی‌ می‌کند...
و چه لحظه‌ها که غافل شدم
از نگاشتن چهره‌ات بر نبض خاموش قلبم!
چه لحظه‌ها که دستان تورا
به ضمیر یخ زده‌ی انتظار سپردم!
و نگاهم را از جریان درد،
در میان تار و پود دستانت گرفتم!
چه لحظه‌ها که تورا
با گرته‌های خوشبختی صورت ندادم!
و چه لحظه‌ها که تو را ندیدم؛
جز طرح دستانی آغشته به خون و انتظار...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
819
108
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
ای کاش، می‌توانستم
تو را
مانند گل های نرگس خشک شده،
در جعبه‌ی مادر بزرگ بگذارم
و هر کجا که دلم خواست
با خود ببرم،
و هیچ تازیانه‌ی گردبادی
قفل دست‌های ما را از هم نگشاید.
اما چه حیف
که هرگز، جعبه‌ی مادربزرگ را نیافتم،
مانند تو
که هرگز ندیدمت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
819
108
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
و من
تمام بودِ خویش را
به روزهای آخر اسفند
می‌سپارم
و در بهار
مسافری
از جنس کوچ پرستو به کرانه‌ها
برمی‌گزینم!
من، تمامِ نگاهم را
از پیچک غم هَدیه می‌گیرم
و به روزهای آخر اسفند
می‌دوزم
به بهار
به سفر
به بوی گردش ماهی‌ها
و به مسافری، که دستانش، عجین شده با مهر خداست
و به امید!
امیدِ تلالو وجودِ تو
درمیان فاصله‌ها...
سفر ادامه دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا