با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور، ممکن است از نظر خیلیها یکی از محترمترین شخصیتها در تاریخ ادبیات باشد اما در عین حال جز معدود قهرمانان مجموعه هری پاتر است که همگی عاشق سر به سر گذاشتنش هستیم!
به هر حال وقتی یک بچه را وادار میکنید برای کاری بزرگ خود را فدا کند و هیچ توضیحی به او ندهید، نباید انتظار داشته باشید که مورد هدف شوخیها قرار نگیرید.
اینترنت پر از شوخیهای دامبلدوری است و تنها طرفدارانی که فیلمها را دیده و کتابها را خواندهاند میتوانند آنها را درک کنند. برخی از این شوخیها چنان خندهدار است که ممکن است بعد از خواندنشان حس کنید بیش از اندازه نوشیدهاید!
سایت Themediapictures.com در یکی از پستهایش به مقایسه میان امپراطور بزرگ در انیمیشن مولان با دامبلدور پرداخت. در این انیمیشن شاهد بودیم که امپراطور با وجود تمام خرابکاریهایی که مولان به بار آورده بود از او بابت نجات چین تشکر و قدردانی کرد. مشابه همین صحنه را بارها در هری پاتر دیدهایم، وقتی بعد از مشکلات زیادی که هری و دوستانش به بار آوردهاند، دامبلدور تشویقشان میکند و بعد اعلام میکند که گریفندور برندهی جام گروههاست. بدون شک، این به دلیل نرم خویی دامبلدور با هری و دوستانش است. به ندرت پیش می آید که دامبلدور به خرابیهایی که هری، هرمیون و رو*ن به بار آوردهاند اشارهای بکند و هر بار با دادن امتیاز اضافه به گریفندور، به برد آنها کمک میکند.
۹٫سلیقه عجیب دامبلدور در انتخاب لباس
«خیلی دوست دارم بدونم چی شد که آلبوس دامبلدور فهمید کت خاکستری سه تیکه دیگه براش دِمده شده و باید اون ردای رنگی و کلاه رو بپوشه!»
خوانندگان کتاب میدانند که آلبوس دامبلدور همواره سلیقه عجیبی در انتخاب لباس دارد و به رنگ بنفش علاقه خاصی دارد، به همین دلیل دیدن او با یک لباس رسمی خاکستری در فیلم “جانوران شگفت انگیز، جنایات گریندلوالد” برای بسیاری از طرفداران خندهدار بود. هیچکس اعتراضی به جوان بودن آلبوس ندارد، خصوصاً این که جودلاو نقش را بازی کرده است اما قضیه کمی سردرگم کننده است، دقیقاً چی شد که لباس پوشیدن دامبلدور تا این حد متحول شد؟ به نظر احمقانه میآید که ناگهان در سن پیری تصمیم به پوشیدن ابای بنفش کند!
۸٫ پروسه ی پیر شدن دامبلدور!
«دقیقاً تو اون ۱۶ سال چه بلایی سر دامبلدور اومده؟»
هنگامی که صحبت از دامبلدور جود لاو میشود، طرفدارن دو آتیشه کمی گیج میشوند، چطور امکان دارد یک معلم جوان در سال ۱۹۲۷ تنها با گذشت ۱۱ سال تا این حد پیر و شکسته شود؟
در سال ۱۹۴۳ میبینیم که دامبلدور شکسته شده و چهرهای باستانی به خود گرفته است که باعث میشود طرفداران از خود بپرسند دقیقا چه اتفاقی برای این مرد افتاده است؟
در واقع این شوخی دو جنبه دارد، میشود از این جنبه به آن نگاه کرد که معلمی چه در دنیای ماگلها و چه در دنیای جادوگری، شغل پر استرسی است.
۷٫ رها کردن هری نوزاد
دامبلدور: «مینروا نگاه کن این هری پاتره، اون ولدمورت رو شکست داد! اون خیلی قویه!»
مک گوناگال: «واو!»
دامبلدور: «احتمالاً خیلی ترسیده، اون فقط یه بچهی کوچیکه!»
مک گوناگال: «آره…»
دامبلدور: «خب، بیا بندازیمش اینجا :/»
مک گوناگال: «صبر کن دامبی! میتونیم زنگ خونه رو بزنیم و اوضاع رو توضیح بدیم!»
دامبلدور: «نه دیگه انداختمش بیا بریم! :/»
بدون شک رفتار دامبلدور با هری در “هری پاتر و سنگ جادو” احمقانه بود! در بحبوحهی جشن و سرور جادوگران از شکست ولدمورت، آلبوس، هری را جلوی خانهی افرادی تنها میگذارد که نه تنها او را نمیشناسند، بلکه از جادو و جادوگران نفرت دارند و دامبلدور قطعاً تمام اینها را میداند!
در واقع تصمیم دابلدور به رها کردن هری، تصمیمی غیرمنطقی و احمقانه بود، با این وجود این شوخی به خندهمان میاندازد زیرا که انعکاسی از بیفکریهای دامبلدور است.
مک گوناگال: «سلام به همه اساتید! به جلسه خوش اومدین، خب امروز راجع به چی بحث کنیم؟»
اساتید: «چرا کوییرل بوی مرگ میده؟؟… ببخشید ، چرا بچهها باید برای رفتن به شکلات فروشی رضایتنامه بیارن اما راست راست سرشون رو بندازن پایین و بیان بالماسکه مرگ؟؟»
مک گوناگال: «هممم آلبوس، نظر تو چیه؟»
دامبلدور: «اکسپکتو پاترونوم!!!»
اساتید: «….»
دامبلدور: «اوه ببخشید فکر کردم شماها دمنتورین!»
اساتید: «چرا؟ :/»
دامبلدور: «ببخشید من فقط… اصلاً چون همهتون بیخود و حوصله سربرین!!! ده امتیار برای گریفندور!!!»
در این شوخی، یک بار دیگر به احمقانه بودن رفتارهای دامبلدور اشاره شده است. او مدیریست که برای بازدید از شکلات فروشی از دانشآموزانش رضایتنامه میگیرد اما برای رفتن به بالماسکهی مرگ نه!
دامبلدور همچنین کوییرل را بدون توجه به رایحه مرگی که دارد استخدام میکند و این نیز شاهد دیگری بر شخصیت دوگانه و عجیب دامبلدور است.
دورسلی: «آخ جون یکشنبهها اداره پست کار نمیکنه»
دامبلدور: «چالش رو میپذیرم!»
تنها کسانی که کتابها را خوانده یا فیلمها را دیدهاند متوجه این شوخی میشوند. دامبلدور دائماً برای هری نامه میفرستاد و این کار را حتی در یکشنبه.ها هم انجام میداد تا اطمینان یابد که هری آنها را باز میکند. این که دامبلدور از کجا میدانست نامهها به دست هری نمیرسند، هیچگاه به طور کامل توضیح داده نشد؛ اما قاعدتاً این جادوگر قدرتمند، راه و روش خودش را داشته است. موضوعی که مورد بحث طرفداران قرار دارد این است که اگر دامبلدور درباره نامهها میدانسته پس قاعدتاً درباره زندگی سخت هری در زیرزمین و رفتار بدی که با او میشده نیز خبر داشته است اما با این وجود هیچ کمکی نمیکرده!
هری: آقا، شما چی تو آینه میبینید؟
دامبلدور: «هری من…»
یکی از خندهدارترین و محبوبترین شوخیهای دامبلدوری، قرار دادن او مقابل آینه و پی بردن به این است که این جادوگر واقعاً چه آرزویی دارد. به محض آن که طرفداران به همجنسگرا بودن دامبلدور پی بردند، پستهای خندهداری درست کردند که در آنها، اسنیپ در آینه دیده میشد.
دامبلدور در تمام مجموعه، همواره از اسنیپ حمایت میکرده و حتی به او اجازه میداده که بر دانشآموزانش سختگیری کند و ما حتی با پایان مجموعه نیز، دلیل این رفتارها را متوجه نمیشویم. در واقع یک مدیر، هیچگاه نباید اجازهی چنین کارهایی را به معلم بدهد، اما با در نظر گرفتن این که دامبلدور به اسنیپ علاقهمند بوده، این رفتارها ملموس تر میشوند!
کوییرل: «غول توی زیرزمینه!»
دامبلدور: «ارشد ها!! بچههای گروهتون رو به خوابگاه برگردونین.»
مالفوی: «اما خوابگاه اسلایترین هم تو زیرزمینه.»
دامبلدور: «خدای من مالفوی، چرا جوری رفتار میکنی انگار برام مهمه؟؟»
این شوخی نیز تا حدودی با واقعیت تطبیق دارد زیرا که در طول مجموعه دائم شاهد بودیم که دامبلدور با دادن امتیاز اضافه به گریفندور، اسلایترین را نادیده میگرفت و مانع از قهرمان شدن آن.ها میشد!
دامبلدور: «بیا این بچه رو از قیم واقعیش بگیریم و ببریمش همون مدرسهای که قیمش ازش نفرت داره.»
دوباره دامبلدور: «این بچه اجازه نداره بدون رضایتنامه قیم واقعیش بیاد هاگزمید!»
بازی با این حقیقت که دمبلدور با وجود دانستن شرایط هری، به او اجازه نمیداد بدون رضایتنامه به هاگزمید بیاید نیز، هنوز که هنوز است، جزو شوخیهای دست اول پاتری است.
دامبلدور: «متأسفم هری ولی هیچ طلسمی نمیتونه مرده رو زنده کنه و مامان بابات برا همیشه رفتن، سعی کن اینو درک کنی! …. راستییی!!!!زمان برگردان هست! بردار برو باک بیکو نجات بده!»
گرچه جی کی رولینگ این مورد را تا حدودی توضیح داده، اما همچنان این تصمیم بیمنطق به نظر میرسد و به همین خاطر است که شوخیهای این چنینی ما را به خنده میاندازند.