تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته دوست دارم | انجمن کافه نویسندگان

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه
عشق مثل ستاره می درخشه
عشق مثل خورشید گرم میکنه
عشق مثل گل ها لطیفه
و
عشق درست مثل تو زیباست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
آن هنگام که به دیدنم می آیی
شوق باغبانی با من است
که گلی تازه
در باغچه اش روییده باشد …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
نمی‌دانم تو را به خورشید تشبیه کنم یا دریا
فقط می دانم همیشه باید
مثل خورشید بر خانه بتابی تا به تو گرم شود و همیشه باید مثل دریا زلال باشی
تا خانه با وجودت آرامش بگیرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا