به نام خدا
- ناخدا! ناخدای من، آیا در ریاضیات هم شعر هست؟
+کاملاً آقای دالتون. در ریاضیات…ظرافت هست.*
به این بخش از کتاب انجمن شاعران مرده که رسیدم یادم آمد قبلاً اینجا نوشته بودم که: «فکر میکنم این شعر گفتن هم از علاقهام به اعداد و ریاضی ناشی میشود چون نظم و توازن و هماهنگی و همجواری میطلبد. بیربط به ریاضی نیست اصلاً خیلی هم ربط دارد. به نظرم ریاضیدانها میتوانند شاعرهای خوبی بشوند. ادبیات و ریاضی به هم وابستهاند. نظم دارند»
بنابراین فکر کردم شاید چیزی که از ارتباط و شباهت شعر و ریاضی در ذهن دارم برای شما هم جالب باشد.
۱
وقتی شروع کردم به اینکه با هر چه میتوانم یک شعر موزون بگویم اولین نکتهای که توجه مرا جلب کرد وزن شعر بود. فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن، الگویی واحد که تمام مصرعها باید از آن تبعیت کنند وگرنه یک پای شعر میلنگد.
همین چیزی که در دنبالهها و سریهای ریاضی داریم. درواقع یعنی پیگیریِ الگویی مشخص.
۲
در اشعار کلاسیک نوعی تقارن بین ابیات وجود دارد. البته در همۀ شعرها اجباری نیست. در ریاضی هم غیر از اشکال هندسی و محورها و… در معادلات هم تقارن یا تساوی وجود دارد.
۳
نمادها در ادبیات و بخصوص شعر نقش ویژهای دارند. خیلی از آنها در ذهن ما جاافتادهاند. مثلاً باران اغلب نماد رحمت و فراوانی است یا باد نماد بیثباتی. نمادگرایی در شعر باعث به چالش کشیدن ذهن شده و مخاطب خودش باید تشخیص دهد که منظور شاعر چه بوده است.
دربارۀ نمادگرایی اینجا نوشتهام.
پایۀ ریاضی هم که نماد و متغیر و حروف یونانی است برای بسط دادن هر بحثی. حتی نمودارها و منحنیهایی که برای نشان دادن تغییرات یک متغیر به کار میرود هم همهچیز را نمیگوید و باید با توجه به بالا و پایین رفتنهای آن خودمان تفسیر کنیم.
- ناخدا! ناخدای من، آیا در ریاضیات هم شعر هست؟
+کاملاً آقای دالتون. در ریاضیات…ظرافت هست.*
به این بخش از کتاب انجمن شاعران مرده که رسیدم یادم آمد قبلاً اینجا نوشته بودم که: «فکر میکنم این شعر گفتن هم از علاقهام به اعداد و ریاضی ناشی میشود چون نظم و توازن و هماهنگی و همجواری میطلبد. بیربط به ریاضی نیست اصلاً خیلی هم ربط دارد. به نظرم ریاضیدانها میتوانند شاعرهای خوبی بشوند. ادبیات و ریاضی به هم وابستهاند. نظم دارند»
بنابراین فکر کردم شاید چیزی که از ارتباط و شباهت شعر و ریاضی در ذهن دارم برای شما هم جالب باشد.
۱
وقتی شروع کردم به اینکه با هر چه میتوانم یک شعر موزون بگویم اولین نکتهای که توجه مرا جلب کرد وزن شعر بود. فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن، الگویی واحد که تمام مصرعها باید از آن تبعیت کنند وگرنه یک پای شعر میلنگد.
همین چیزی که در دنبالهها و سریهای ریاضی داریم. درواقع یعنی پیگیریِ الگویی مشخص.
۲
در اشعار کلاسیک نوعی تقارن بین ابیات وجود دارد. البته در همۀ شعرها اجباری نیست. در ریاضی هم غیر از اشکال هندسی و محورها و… در معادلات هم تقارن یا تساوی وجود دارد.
۳
نمادها در ادبیات و بخصوص شعر نقش ویژهای دارند. خیلی از آنها در ذهن ما جاافتادهاند. مثلاً باران اغلب نماد رحمت و فراوانی است یا باد نماد بیثباتی. نمادگرایی در شعر باعث به چالش کشیدن ذهن شده و مخاطب خودش باید تشخیص دهد که منظور شاعر چه بوده است.
دربارۀ نمادگرایی اینجا نوشتهام.
پایۀ ریاضی هم که نماد و متغیر و حروف یونانی است برای بسط دادن هر بحثی. حتی نمودارها و منحنیهایی که برای نشان دادن تغییرات یک متغیر به کار میرود هم همهچیز را نمیگوید و باید با توجه به بالا و پایین رفتنهای آن خودمان تفسیر کنیم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: