به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

محبوب صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

وضعیت
موضوع بسته شده است.

پیوار

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
5/10/23
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
169
امتیاز
28
محل سکونت
مرادب نیلوفر، همان‌جا که واژه‌ها مویه می‌کنند:)
327601_5100aa00bd2cac743d576faf60939581.jpg

عنوان: صدایی که تکرار می‌شود
نویسنده: زیبا
ژانر: تراژدی
مقدمه:
درونِ چشم‌های اقیانوس صدفی خفته است. صدفی که هر دم بانگِ هزاهز و غریو می‌‌نوازد. جهان در تلاطمِ این سیرت، لبخند می‌زند و چشم‌های آن بی‌نوا در صدایش آتش می‌جوشد تا دمی شنیده شود.

 
آخرین ویرایش:

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین بخش تایپ دلنوشته

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه


|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|
 
آخرین ویرایش:
این‌جا صدایِ بیگانه‌ای میانِ امواج دریا شنیده می‌شود. انعکاسِ زندگی در تلاطمِ باد به جریان افتاده است و کربتِ آسمان برای اندکی اقلیم بر سر تنگدلان نیزه پرتاب می‌کند.
جویباری مکدر شده از خونِ پژمان، گُل‌های شاطی را به اشتغالِ مهموم در می‌آورد و آوازهٔ حزن‌آلودِ آن بیگانه بر جهان بیداد می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در انتهای سلک، آوایی حزن‌آلود، گیتی را دربرمی‌گیرد. خرناسِ فاخته‌اش جهان را درهم می‌شکند و پرزهای از هم گسسته‌اش، طین را گلگون می‌کند.
آوازهٔ فریادش از طین برافراخته می‌شود و در درون دریای خونِ خودش به تازیدن ادامه می‌دهد و هر دم بانگِ مشقّت می‌سراید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صدایی به گوش می‌رسد! صدایی که اشتیاقِ عجیبی به نواختن آن هم در خرمنِ گل‌های یخ‌زده و گِل‌های آری از اشک‌های بی‌نام و نشان دارد. صدایی که یگانگی را می‌ستاید و به دنبال حیات، خورشید را می‌نگرد.
 
آخرین ویرایش:
کوه بهانه است وقتی که صدایِ تو در آغو*ش برادرانه‌‌اش خاموش می‌شود. امواجِ صدادار آغو*شِ خیال تو در ازدحامِ رنگ‌ دیزه‌هایِ حکاکی شدهٔ رویِ فرسنگ‌ها سنگ، لبخند می‌نوازد.
تو در حالِ گریزی اما، صدایِ مشقّت بخشِ کسی، تو را گام به گام می‌پیماید. گریز راهِ چاره نیست، به ندای درونت گوش بسپار.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صدایی مدام تکرار می‌شود، صدایی که منشأ خفته‌ای دارد اما، ناب به‌نظر می‌رسد.
صدایی که همانند کوه استوار است اما درونش را هاله‌ای از اغبری‌هایِ مه مانند احاطه کرده است. صدایی که غریبانه می‌جوشد اما آشنا می‌نوازد. صدایی که یاری می‌خواهد و همراهی می‌طلبد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صدایش مقصدی را می‌رساند، مقصدی که باید با اعجازِ نوایِ ژنده‌ مانندی شنیده شود، به ملامسهٔ یک بو*سه!
آیینهٔ مقصدش گوهروارتر از زینتی در کمندِ شاه کلیدی است. او را باید با نگاهِ مرمری‌ات جویا شوی؛ حسش کن! نگذار برایت مجهول بماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
واژه‌ها در میانِ صدایش عریان شده‌اند. جوهرِ وجودیِ رخسارش در میان کلمات زایل گشته و خمِ نگاهش بی‌پرده ملالت تراوش می‌کند. در امواجِ صدایش، آتش شراره می‌زند و درد در اخگری چشمانش مشتعل شده است، گویی که نیشِ آورگان بر پیکر درمانده‌اش، کوکب را می‌گماشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در حصارِ غمزدهٔ شب، صدایی به گوش می‌رسد. صدایی که سکوت این کویر را با گریستنش آبستن کرد و گنجشکان، برای به دنبال کردن نبضِ تپندهٔ زندگی‌شان، در ملالتِ دریای خونِ خودشان به رقصیدن ادامه دادند. ماه در آسمان آشکارا خندید وقتی که وسعت ستاره‌ها را بی‌معنی دانست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صدایش بی‌بهانه خندید وقتی که دلش زیرِ آواره ماتم‌کده مانده بود. صدایش زیر خروارها خاک به گوش رسید تا غم‌هایش گوشه‌ای تنها نمانند. افقِ چشم‌های شاپرک در حزنِ آسمان چه غریبانه جوشش زد تا اندکی غمِ خفته در صدایش را مژگانش مز‌ه‌مزه نکند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سیلابِ صدایش قطره‌قطره رام شد و با طمانینه وارد دریا شد. نگاهش پیکارگرانه به دنبالِ لمحه‌ای، لبریز گشت. وجودش، خاصمانه به دنبالِ حیات، در میانِ تیرگی می‌جُنبید اما لَختی نمی‌دید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از صدایش، قطره‌ای تحسر چکید، بر فرازِ خیالِ بی‌نشانش، لحظه‌ای مکث پیشه کرد.
برقِ امیدش، خاموش گشت و جانش همچون شمعی، به ل*ب رسید. سکوتش را تیرگی شکافت و بذرِ بی‌رحمِ درد در رخسارهٔ جانش تیشه شد و آتش گرفت‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دیوار آرزوهایش در آواز منهدم‌شدهٔ کوراب آوار شد و صدایش در جنبش یک خاطره، ناکام ماند. ستاره در گرداب بی‌آبی نفس می‌کشید و ماه در این میان،‌ برای دیده شدن تلاش می‌کرد. صدایش در این بین جز آوایی آرام شنیده نمی‌شد و غنچه نزده پژمرده می‌شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آتش تحول زبانه می‌کشد!
اوهامی رزین، گوشه‌ای شعله می‌نگارد تا باد آرام‌تر خاک را خون به جگر کند.
زیرِ پلک‌های خاک، گل‌ها، آه می‌رویند. ققنوس، شورابه‌های شر را پاک می‌کند تا در فراق بادهای سرد آواز اسارت طلوع کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موسیقیِ قدم‌هایش در صراط‌الکجِ رنج به احترامِ مشعوف متزلزل می‌گردد. صدای قدم‌هایش آشناست، اِنگار که می‌خواهد روحِ دلدادهٔ طوفان را در شکاف تباهی برهاند و خود را به آتش انقلاب ققنوس برساند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در هیاهوی حسرت، واژه‌ها مویه‌کنان نوشته‌هایم را نمسار می‌کنند.
در دلِ سیاهیِ واژه‌هایم، کسی ناقوس مرگ می‌نوازد. صدایش، گورستانِ حرف است و در دلش هزاران نقار سرگردان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنش در سرمای این جادهٔ یک طرفه و اَفکار پوسیده ترک برداشت وقتی که صدایش در کالبد سکوت، دود شد. امشب طاعون بیداری‌ست؛ امشب از منارهٔ درد، خورشید می‌گِرید و ستاره در پِیَش فغان سر می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کدام آفتاب این چنین عریان‌تان کرده که تقدیر، چنگ شیون می‌نوازد؟
نمی‌دانی چه وسعتی دارد وقتی در ظلمت‌سرا، آوازهٔ بی‌چارگی‌ات چکیده می‌‌شود، طبلِ رسوایی‌ات زده می‌شود.
دلتنگی در این بروهت برای یک انسان، جایزالخطاست؟!
 
چه آسان در این تیرگی ظلمت‌سرا خاموش گشتی، وقتی که نفس‌های شب بر عمقِ تنت همانندِ درد تازیانه‌ خوردند.
طعمِ حیات را در وجودِ بی‌ثمرت، همانند آوایی نامربوط خفه کردی و نفیره رهایی را در ازدحام مرگ تنفس کردی.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا