تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

[ صدف درویش نژاد ] کارگاه تابستانه دلنوشته نویسی

  • شروع کننده موضوع Lidiya
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 233
  • پاسخ ها 5
وضعیت
موضوع بسته شده است.
L

Lidiya

مهمان
37252_23f2d9c9593884231706184a4a045ed3.jpg

با سلام
کاربر گرامی @صدف درویش نژاد


با شرکت در کارگاه آموزش دلنوشته نویسی می بایست تمرینات محوله به خود را در این تاپیک قرار دهید.


_ مدرس @PAWRISSAW


_ دوره ی آموزشی تابستان 1400 _
?لطفا از ارسال هرزنامه خودداری کنید?
با پایان دوره تاپیک بسته خواهد شد.


°||سرپرست بخش هنر و ادب ||°
 
آخرین ویرایش:
گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
کاربر انجمن
May
303
425
93
آوای درون

در این شب‌های تیره و تار، پنجره تنهایی‌هایش را به روی آسمان باز می‌کند.
دل غریبش با طراوت تنهایی ماه را به
آغو*ش می‌کشد.
دقایقی بعد، کلمه‌ای آشنا به ذهنش
رجوع می‌کند.
آری غربت؛ همان حس سکوت در دیار
قلب‌های تنها.
به راستی، کسی نيست بر اين مرگ بی‌فریاد تدبيری را؟!
سالیانی گذشت، هنوز هم درد خاموشی عطش روحش را دارد.
در میان این عطش هنوز هم لبش خندان، دستانش گرم و نگاهش مهر انگیز... .
و تو چه بی‌رحمانه می‌پنداری خاطری عاری از هر چه غم دارد.
اما من به تدبیر خویش در چشمانش وجودش را می‌بینم؛ به آن تندی آتشی که شعله در وجودش، به تلخی می‌سوزاند تن آیینه در زنگاری که از درون خويش می‌پوسد.
همانا از طاق و رواق قلعه روح سوهان کشیده‌اش خشت می‌بارد.
و در سکوت مرگی بی‌فرياد، از هم فرو می‌پاشد.
چنين مرگی را چه کسی تدبیرانه حس می‌کند؟
نمی‌دانم؛
در اين پيچيده بازار سرسام آور اين آوار
که می‌بيند در این دل‌های ناهموارِ پریشان؟
نمی‌دانم، نمی‌دانم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
کاربر انجمن
May
303
425
93
زندگی را باید با طعم امید جوید

خوشبختی در همین کنار هم بودن‌ها
معنا می‌شود.
همین دوست داشتن‌هایی که دستی می‌شود تا گرد و غبار غم‌ها را از روی دل برهاند.
خوشبختی در همین لحظه‌‌هاست... .
ثانیه‌هایی که، در شتاب زندگی
گمشان کرده‌ایم.
پس بیا قلم زندگی‌ات را بردار.
از تمام خوبی‌ها، عشق، دوس داشتن، امید بر روی بوم زندگی‌ات بنگار.
بنویس از هر آنچه که بر روی زمین زیباست.
گل، درخت، شکوفه، سبزه زار‌ها، شاپرک‌ها.
بنویس از دل یک عاشق که بی‌تاب
وصال یار است.
بنویس از غروب دل انگیزی که همانند یاقوت‌های انار به سرخی می‌درخشد.
بنویس از لبخند... .
بنویس از نگاه مجنون که زیبایی‌های جهان را در چشمان لیلی می‌نگرد.
معطل نکن، قلمت را بردار بر روی کاغذ بنویس.
زندگی با تمام تلخی و شیرینی‌هایش زیباست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
کاربر انجمن
May
303
425
93
زندگی و زيستن فرايند گسستن‌ و پيوستن‌ها است.
وقتی از زندگی جدا می‌شوی‌، يا جدا می‌افتی، يا در میان جدایی‌اش غرق می‌سوی نمی‌توانی طلوع فروغ آفتاب زندگی را حس کنی.
در هنگام شکست و ناكامی، فقط شکست و ناكامی در مقابل چشمانت رژه می‌رود.
همچنین به هنگام رنج هم فقط تلخیِ رنج است كه کام زندگی‌ات را به تلخی می‌گراید.
آری گسستن جريان دردناكی است كه آدمی وقتی در آن فرو رود؛ یا در میان باتلاق لجن‌زارش غرق می‌شود؛ يا نيرومندتر
از قبل برمی‌خیزد.
آری، گسستن واژه تلخی‌ست ، اگر این رنجش با روح آدمی مانوس شود سعی در آنچه می‌دارد که زمان را عجولانه به انتها برساند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
کاربر انجمن
May
303
425
93
چندین سال گذشت... .
دوران دبیرستان را به پایان گذراندیم.
سال آخر بازار دفتر خاطرات و یادگاری نوشتن‌ها برای یکدیگر داغ داغ بود.
مثلاً خود من برای یکی از دوستان صمیمی‌ام دو صفحه خاطره نوشتم، یادش بخیر دوستم می‌گفت آن خاطره را برای مادرش خوانده بود و مادرش هم از این نوشته شور انگیز به یاد ماندنی کلی استقبال کرده بود‌ و توصیه‌اش برای من ادامه دادن نوشته‌های شیرینم بود.
در همین نوشتن‌های یادگاری، دوستی برای من دعایی نوشته بود که همیشه این نوشته‌اش در ذهنم به یادگار حک شد و در زندگی روزمره و در دنیای امروزم خیلی
به کارم آمد.
جمله اش این بود :
عزیزجانم ازخدا می‌خواهم آنقدر در زندگی خوشبخت و شاد گردی که حتی دیگر از یاد من هم غافل شوی و من به همان اندازه خوشحالی‌ات در زندگی راضی‌ام.
حتی اگر روزی من را به یاد نیاوری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا