با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.
شبی به زیبایی تـو..
پرده ی صورتی رنگم را که از اشک های قبلی ام نمناک مانده است را تکان دادم و چشم به آسمانی که سرور تمام ما زمینی هاست دوختم..
رنگش رنگ دل سیاه مرا رقم میزد!
و چقدر محو بود لحظاتی را که در کنار ابر هایی که با فشرده شدن به هم تکانی به دل من میدهند با کمک رعد و بــرق و بارانی از جنس اشک هایم را جاری میکنند..
پاک کن گونه های خیسم را! ای بزرگترین دلیل!
از خدا چه پنهان بهانه ام تویی ای حقیقت ترین..
کاش میشد بهانه ام برای عاشقی هم تو باشی٫
کاش میشد همان ستاره ای بودی که با چشمکش من را به خود آورد.
ستاره میشوم و تو ماهم
اما چه کنم از آن ابر هایی ک تورا با طلوع بر پشت ابر ها قایم میکنند!
چرا همیشه طلوع است؟ قایموشک بازی را دوست دارم جز با تو! با تو هر بازی را دوست دارم جز این!
چرا سر بر نمیدارم از دیواری ک رویش ۱۰،۲۰,۳۰..
می خوانم! بیا و بگو کجایی؟.. ای بزرگترین حقیقت من!
پرده صورتی رنگم را کنار زدم و با طلوع خورشید و اشک هایم رو به رو شدم؛
چه قشنگ است انتظار برای تُو..
هر چیزی که تو باعثش باشی قشنگ است مثل خودت،!
ه انتظار؟, انتظار سر انجام دارد اما منتظرت بودن اگر سرانجامی هم داشته باشد آمدنت نیست،
کجایی ای قشنگ ترین انتظار من؟!
چ جذاب است! حتی انتظارت هم آرزویم شده است!
باورم شد این رویای مبهم رو!
عاشق که شوی همه چی را باور داری جز عشق معشوقت به خودت؛
عاشق که باشی در رویا زندگی میکنی..
من عاشقم اما تو کجایی؟ چرا من در رویا زندگی نمیکنم؟
اما چه کنم که فکر بهتم رویاست!..
من عاشق این را*بطه ی یک طرفم..ه
شب هایم را به انتظار اینکه فردا با وجودت چَشمانم را بگشایم میگذرانم..!
و روزهایم را به انتظار اینکه شب با وجود تو بخوابم میگذرانم!..
نذار باورم شه نبودنت رو چون اینجوری دیگه نمیگذره شبو روزای من!_