مجموعه اشعار وضوی خون| شاعر monji

نام نویسنده: معصومه نجاتی
نام اثر: وضوی خون
قالب: نو، نیمایی


مقدمه:
اینک شکوه شب های تار،
در واپسین لحظه‌‌های سپیده‌دم می‌کند طلوع
و بارقه‌های کشنده‌ی نور اینک‌بار،
در پشت ذهن‌های مسموم می‌پیوندد به وقوع.
من در میان پیکار احساس و حقیقت گم!
من در سرازیری اوهام و خیال، رها!
کنار برکه‌ی خون می‌گیرم وضو،
و دست درازی صورتک‌های سردرگم،
ابرهای به گریه نشسته را می‌پراکند از نو!
 
آخرین ویرایش:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
بسمِ آنکه قلمی را ثمر بخشید... .
1652851413443.png


نویسندگان گرامی، صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
__________
پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و شرایط تایپ آثار ادبی در " انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.
| قوانین جامع مجموعه اشعار |
| قوانین تایپ مجموعه شعر |
__________
دقت داشته باشید بعد از 10 پست اثر شما ملزوم به داشتن جلد است، در تاپیک زیر درخواست خود را ثبت نمایید.

| تاپیک جامع درخواست جلد |
__________
بعد از "15 پست" می‌توانید ابتدا درخواست نقد و سپس درخواست تگ بدهید.
| درخواست نقد اشعار |
| درخواست تگ برای اشعار |
__________
همچنین پس از ارسال حداقل 25 پست، پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی‌های لازم صورت گیرد.
| اعلام اتمام مجموعه شعر |
__________
|با آرزوی درخشش قلم شما |
[مدیریت تالار بوستان شعر
]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
آفتاب چه رنگ‌پریده می‌تابید،
وقتی که پروانه‌ها بال نگشوده در پیله‌های خود مردند.
وقتی که ماهی‌های حوض،
بعد از وضوی خون از آب‌‌ها بیرون جهیدند!
قاصدک چه موزیانه آرزو می داد ؛
و لبخندها را برمی‌چید...
و همه در آرزوی تحقق این رویا،
با لبه‌ی تیغ حقیقت سلاخی شدند.
صورتک‌ها، تصویر صورت‌های پشت نقاب را می‌فرسود؛
و باد گرد مرده برهم می انباشت!
گویا که آدم از آدم می‌رمید،
گویا آدمک‌‌ از بطن فتنه از نو زاده می‌شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
مرا شب‌گریه‌ می‌دارد،
رها از هر چه تردید است؛
که آغو*ش فراموشی،
مرا دلسرد می‌سازد.
مرا با قاصدک‌های شبگرد سرگردان؛
مرا با هم‌آغوشی قطره‌های فروافتاده‌ی باران؛
و سکوت خیابان‌های متروک شهر رازی هست!
صدای همهمه‌های خوف‌انگیز،
که می‌خرامد بر پیکره‌های روح غمگینم،
و حس لم*س دست مرگ،
که می‌خراشد قلب حزینم.
شتاب خون در رگ‌ها
و زخم ناپدیده جسم
مرا آشفته می‌سازد.
و وضوی خون شبنم‌ها
درون بطن این مرداب
مرا ویرانه می‌سازد
.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
صخره‌ای ساکن و سخت؛
پای آن کاج بلند،
خیره بر آبی ژرف،
و سکوت ابرهای نگران وز پی هم.
قطره‌ای بارانِ خُرد،
از سقف نیلگونِ جهان کرد سقوط!
و دست یاری‌گر برگ،
بستری شد که متلاشی نشود!
قطره بر صخره‌ی عزلت برد حَسَد،
و پی او دل را زد به خاک،
و طی پیوستن بارانی شگرف،
جویباری شد براه...
همه‌ی راهِ آبِ زلال، منتهی می‌شد به سنگ؛
و پس از آن جوشش بی‌مانند خون،
پاکی آب را داد یکباره به باد.
قاصدک تر می‌شد،
زیر باریدن اندوه درخت،
و چکاوک‌های عاشق یک به یک
می‌گرفتند وضو...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
ریشه‌ی عشق کجاست؟
پای آن پنجره‌های زنگاری و محو،
یک نفر دارد می‌اندیشد به مرگ.
می‌اندیشد به افول آن اختر زرد،
که گم گشته میان انبوه ابرهای سرد.
یک نفر دارد تمام می‌شود در خود،
و عبور سایه‌‌های شب را می‌بیند ز دور،
او فرو غلطیده در ابهام و ترس،
او محروم گشته از بارقه‌های تجلی‌بخش نور!
روح او سنگین و مترود از زمین،
قلب او آکنده از اندوهِ حزن‌آگین،
یک نفر گو طرد کرده عشق او،
یک سقوط تاسف‌بار در دریای خون،
رخت بربسته تبسم‌های پی‌در پی،
از رخ تابان ماه‌انگار او،
و اینک دست‌های سرد پاییزی می‌گیرند،
در میان مرگ برگ‌های نارنجی وضو!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe

MonjiMonji عضو تأیید شده است.

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعـر
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
6,586
پسندها
پسندها
13,163
امتیازها
امتیازها
703
سکه
534
رو می‌آورم به آشوب تنهایی
تا رها شوم از بند افسونت
تا بیاسایم دمی در خلوت خویش
تا نبینم ناز چشمان مه رویت
رو می‌نهم به خیابان‌های پردرخت
تا سایه‌سار قلب پرمحنتم گردند
تا رهگذری باشم خسته از راه دراز
که برمی‌گزیند دوری از سویت
اینجا ابرها درهم می‌آمیزند
و قطره‌های ابر و اشک بی‌وقفه می‌بارند
اینجا دست‌های رهگذر یخ زده است افسوس
گویا که دور مانده از گرمای دستانت
و وضوی خون می‌گیرد این چشمان بی‌فروغ
که هزارباره تر می‌شود از دیدن موج غم‌هایت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین