به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

کاریکلماتور مجموعه کاریکلماتور ذهن بیدار | یاسمن بهادری

yasaman.Bahadory

مدیر تالار نویسندگان و مدیر آزمایشی تالار ادبیات
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدیر آزمایـشی تالار
ناظر اثـر
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
عضویت
4/10/23
ارسال ها
1,858
امتیاز واکنش
8,765
امتیاز
148
محل سکونت
,konarnero,
وضعیت پروفایل
&PERSPOLIS&
...به نام آنکه جان را فکرت آموخت ولی عقل اندرون ما نیافروخت...


نام کاریکلماتور: ذهن بیدار
کاریکلماتوریست: یاسمن بهادری
مقدمه:
میازار موری که دانه کِش است، که شلوار جینش بدون کِش است.

اختصاصی، انجمن کافه نویسندگان
1403.01.30
 
327425_c323c5d3a7903b68e030ef74dab6d37a_0kmr.png

کاریکلماتوریست خلاق؛
ضمن خوش‌آمدگویی و تشکر بابت انتخاب کافه نویسندگان برای انتشار آثار خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ اثر قوانین تالار کاریکلماتور را مطالعه بفرمایید:
♡قوانین شهر کاریکلماتور♡

برای رفع ابهامات درباره ماهیت کاریکلماتور به این تاپیک مراجعه بفرمایید:
♡معرفی شهر کاریکلماتور♡

بعد از قرار دادن هفت کاریکلماتور می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
♡درخواست تگ کاریکلماتور♡

برای پیشرفت سطح و خلاقیت کاریکلماتورهایتان، پس از هفت پست می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دهید:
♡درخواست نقد کاریکلماتور♡

پس از پایان یافتن مجموعه کاریکلماتور و قرار دادن بیست و پنج پست می‌توانید در تاپیک زیر اعلام پایان کنید:
♡اعلام پایان کاریکلماتور♡

با آرزوی موفقیت شما
مدیریت کافه ژورنال
 
اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا مرغ مرا خورد آن لیلی؟
 

صد رحمت به دزدان سر گردنه، دزدان شِکم اعصابمان را بردند.
 

حال درماندگان را کسی داند که پشتِ دَر مانده!
 

خدا خر را شناخت، فرستادش که حمالی کند.
 

گیسش را یک عمر در آسیاب سفید نکرد، یک ثانیه در کیسه آرد زد.
 
جواب ابلهان خاموشی نَه، دوتا تو دهانیست.
 
گاوش زائید، قاطر به دنیا آمد.
 
آخرین ویرایش:

کس نداند زِ سرانجام دل خانه خر*اب، سرگذشت بُز دیوانه زِ قصاب بپرس.
 
از خر شی*طان پایین آمد، سوار لندکروزش شد.
 

انگشتش شکست، انتظار گچ گیری دستش را داشت.
 
آخرین ویرایش:
آنقدر درد کشیدم که موی سیاه برایم نماند.
 
هرچقدر آب هویج خوردیم، چشمانمان زندگی را ندید.
 
اشک چشمانش دریاچه ارومیه را سیراب کرد.
 

آنقدر بغض در گلویم ماند که اشتهایم کور شد.
 
نگاهم با نگاهت کرده برخورد، چقدر ریمل زدی حالم به هم خورد.
 

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا