با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @ex_vk
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
نام رمان : داعیه یک داله
نام نویسنده : Len_scary
ژانر: عاشقانه ،تراژدی
خلاصه:
اجبار، واسطهای میشود برای بر آورده شدن یک معجزه! اتفاقی کوچک، سبب رقم زدن زندگی او شد. مدتی اوضاع خوب و روی منوال بود، اما یک تلنگر، یک آشنایی او را به سختیهای زندگی رساند که طاقتش را طاق کرد؛ ولیکن او چارهای ندارد. باید به راهش ادامه بدهد و بجنگد تا بتواند به دلدارش برسد.
*عنوان:
عنوان رمان اول چیزیست که مخاطب با ان روبرو میشود، برای اولین بار که به اسم رمان دقت میکنیم میتوانیم متوجه ژانر تراژدی شویم، عنوان دارای مفهومی است که مخاطب را کنجکاو میکند که به دنبال معنی این عنوان بگردد! نام داعیه یعنی ادعا یا خواست، میل به یک چیز،
واله در دهخدا امده است و به معنایِ حیران، سرگشته است! بخواهیم سادهتر بگوییم خواست یک حیران عنوان رمان است و نویسنده توانسته با پیچیدگی و اطلاعات خود عنوان را دارای جذابیت بیشتری کند، عنوان باید انقدر جذابیت داشته باشد که به تنهایی بتواند خواننده را جذب کند.
این عنوان تا جای امکان توانسته پیچیدگی درستی داشته باشد.
با خواندن رمان متوجه میشویم که این اسم برای سرگذشت اتفاقات مرد رمان است، زندگی که دارد و چگونه برای نجات خود دست و پا میزند، مبهوت اتفاقات زندگی خود است.
ژانر تراژدی به درستی نام رمان را در بر میگیرد، اما ژانر اصلی رمان که عاشقانه قید شده بخواهیم ارتباطی با ژانر و رمان بیابیم فقط آن واله که شاید حیران عشق باشد، اما باز هم انقدر دقیق در پی ژانر نمیگیرد! ژانرها را باید کلیت نام را در برداشته باشند.
*ژانر رمان:
ژانر اصلی عاشقانه قید شده، عاشقانه یعنی رمان در محور عشق عمیقی میان دو فرد باشد، در این عشق شکست بخورند، بهم برسند، و این ژانر یکی از ژانرهایی است که در بیشتر رمانها قید شده و اما به تصویر کشیدن این ژانر در رمان کار انقدر اسانی نیست، با کلمه من عاشقتم، تپش قلب، دوستت دارم، نمیشود این ژانر را اضافه کرد، باید در رمان به زیبایی یه عشق را به تصویر بکشد. حالا با خواندن رمان داعیه یک واله فقط در گوشه کنارها متوجه این ژانر میشویم ان هم بسیار کمرنگ! که اراز شخصیت ما با دیدن چشمان سیاه ضربان قلبش تند میشود و صدای ان دختر برایش ارامش بخش است. الان فقط همین عاشقانه رمان تا به اینجاست و ژانر اصلی ما هم عاشقانهست! اگر هم بگوییم در ادامه عشق شکل میگیرد باز هم درست نیست ژانر باید کلیت رمان را در بر بگیرد نه فقط اواسط با اخر رمان نمیتوا ان را ژانر اصلی ذکر کرد، پس باید این ژانر را از ابتدا در رمان نشان داده شود یا فکره دیگری برای ژانر اصلی!
ژانر دومی که قید شده تراژدیست! ژانر تراژدی، ژانر در مورد یک واقعه جدیست که به معنای بخت خیلی بَد باشد، این ژانرباید به مخاطب حس دلسوزی با اتفاقات که در پی رمان اتفاق میافتد بدهد. و یک غم عمیق را شرح دهد، رمان در مورد مردیست که خواهرش را طی اتفاقاتی از دست داده و الان به عنوان یک دزد زندگی خود را میگذراند! درست است زندگی اراز اتفاقات ناراحت کننده اتفاق افتاده اما نه انقدر عمیق که بتواند مخاطب را شکه یا حس ترحم ایجاد کند.
ژانرها باید حتماً تمام اتفاقات رمان را در پی بگیرد و از یک موقعیت کوچک در رمان که پیش امده ژانر انتخاب نشود.
*جلد رمان:
تکست رمان یک جمله عامیانهاست و که دیوانگی تنها راه زنده ماندن است! تکست باید در یک جمله بتواند رمان را برای خواننده شرح دهد و یک پوئن مثبت برای دیده شدن رمان برای مخاطب است و در اینجا بخواییم بگویم که منظور اتفاقات رمان است و اراز دیوانه وار زندگی میکند، جمله تا حدودی زیباست اما باز هم میشد با پی اتفاقات رمان یک تکست مناسب و جامع تری انتخاب کرد.
جلد رمان ترکیبی از دو رنگ کلاسیک است، مشکی دَم از احساسات شدید میزند و حس تهی بودن را میدهد خاکستری یک رنگ خنثیست. رنگها برای یک تراژدی مناسب است.
جلد رمان یک مرد کهنسال یا یک ویالون در دستانش است، صحنه پشت سر مرد سبدهای قدیمیست و به منظوره قدیمی بودن عکس است!
جلد یک کهنسال با ویالونی به دست است! حال باید ببینیم کجای جلد با اتفاقات رمان در ارتباط است، بخواسیم اراز را ان مرد حساب کنیم که نمیشود انقدر سن شخصیتمان پایین نیست که این مرد باشد و ویالون به هیچ جای رمان ربط ندارد که بگویم شاید این مقصود نویسنده باشد! هیچ گوشه از جلد پی اتفاقات رمان نیست! و به هسچ عنوان نمیشود یک مَثل کوچک زد که حال شاید برای این انتخاب شده! حتی بگوییم شاید در ادامه رمان یک وقفه بیوفتد و سن اراز بالا رود! بخوایم بگویم شخصیت اصلی هم نیست باز هم همان جریان، هیچ کجای رمان را در پی نمیگیرد.
جلد مانند یک روکش برای رمان است و باید جالب و جدید باشد که مخاطب بادیدنش بتوند خیلی مجهول پی از اتفاقات بزند و با نام، ژانرها هم ارتباط داشته باشد. جلد یکی از اصلیترین عنصر برای جذب مخاطب به رمان است و اگر جلد حتی کنجکاو کننده باشد و مخاطب به امید این جلد رمان را شروع کند و متوجه شود دلسرد رمان را کنار میگذارد و ادامه نمیدهد! جلد چالش سختی برای نویسندست پس باید تغییراتی در جلد داده شود! ژانر تراژدی در جلد بیداد میکند و خود رنگ هم گویای همین است و عاشقانه در اینجا هم باز نقشی ندارد.
*خلاصه رمان:
خلاصه رمان میگوید اجبار یک واسطه میشود برای به دست اوردن یک معجز و اتفاقی کوچک سبب رقم زدن زندگی او میشود، حتماً به منظور شخصیت رمان گفته شده! و اوضاع مدتی خوب و روال بود اما یک اتفاق نگذاشت خوشی ادامه پیدا کند و اون مجبور شد به جنگه تا به دلدار یعنی عشقش برسد. خلاصه با یک جمله معنا دار شروع شد و یک دفعه به سمت شخصیت داستان رفت! جمله ها همسان نبودند و هر قسمت دَم از یک چیز میزدند!
خلاصه پیچیدگی معنایی به نسبت خوبی در پی دارد. اما انقدر با بدنه یک یک نواخت نیست بگوییم اراز به خاطر سرنوشت خود یک دزد شده و غم گریبان گیر اوست! ارازی که خواهری که دوستش دارد را از دست داده، خلاصه این چیزهارا نشان نمیدهد و انگار میگوید یک شخصیت عشقش را از دست داده و یک تلنگر باعث شده به یاد عشقش بیوفتد و برای بدست اوردن او بجنگد! خلاصه باید کوتاه و پر معنی باشد کلیت اتفاقات رمان را مجهول شرح دهد.
ژانر عاشقانه را از ان دلدار میتوان فقط گمان کرد چون هیچ کجای خلاصه خود را نشان نمیدهد، ژانر تراژدی را خیلی کمرنگ در پی میگرد خوشی که از دست میرود!
*آغاز رمان:
اغاز رمان یکی از مهمترین عواملیست که سعی در جذب نویسنده برای ادامه رمان دارد! خلاصه باشد انقدرها جدید باشد که مخاطب مجذوب شود و سریع پی ادامه رمان باشد! و به هیچ عنوان تکراری نباشد چون مثل یک اطلاعیه به مخاطب است که قرار است کافه نویسندگان تکراری را بخواند.
در اینجا رمان با زنگ در و پلیس ها به دنبال شخصیت هستند و بالای دیوار میرود و یک دفعه از روی دشک میافتد! بخواهیم در مورد جدید بودنش بگویم متاسفانه نه تنها در رمان و بلکه در فیلم، سریالها هم چنین اغازی بوده که شخصیت با یک کابوس دردناک از خواب خود میپرد! و این همان اطلاعیه را به نویسنده میدهد! باید کمی تغییرات در اینجا صورت بگیرد تا به دور از تکرارهای دائمی باشد.
*شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی متاسفانه نسبتا ضعیف عمل شده، ما هیچ ذهنیتی از هیچ کدام کراکترها نداریم! فقط به منوال با چند دیالوگ میامدن و اتفاقات را کمی جلو تر میبرد! و شخصیت اصلی اراز مردی دلشکسته که در حال دست و پنجه نرم کردن با زندگی خود است و میخواد دل مادرش را باز به دست بیاورد، شخصیت مرد بیشتر به یک دختر حیران زده از زندگی میخورد و انگار اینجا یک دختر به تصویر کشیده شده و نه یک مرد بالغ! دیالوگها احساسات همه و همه دست بهم دادند که جنسیت شخصیت اصلی بیشتر به یک دختر بخورد! ما اینجا یک مرد داریم که باید اتفاقات زندگی خودش را بگذراند و کم کم خود را از منجلاب بیرون بکشد نه یک شخصیت نرمال و سطحی که انگار نه انگار سختی انقدر کشیده است!
در اینجا باید شخصیت را به تصویر کشید مواقع احساسی کاراکتر چگونه عکس العملی از خود نشان خواهد داد! یک مثال کوچک و اما در انجا اوج غم به پیش سنگ خواهر رفت و در کلمههای احساسی خود و اشکش گفت «داداش اراز دماغت رو عمل کنه!» پر اینجا هر چقدر اوج احساسات باشد دماغ عمل کردن در این واسطه صحبت های کاراکتر اشتباه است! این قسمت فقط یک مثال است چون در تمام اتفاقات رمان هم همین است، اوج احساسات در کنار قبر خواهر باید شدید تر و با جمله بندی درست تری باشد که خواننده بتواند با کراکتر ما زندگی کند! قیافه کاراکترهای دیگر که هیج حتی ما هیچ اطلاعی از چهره شخصیت اصلی هم نداریم چه که این مرد چه قیافه ای دارد، چه لباسهایی بر تن دارد، تا بتوانیم در ذهنمان به تصویر بکشیمش! کاراکترها باید به طوری خلق شود که خواننده در طی اتفاقات به درستی بتواند مخاطب را درک کند و واقعه هتی پیش امدت و کارکترهای خود را در ذهن خود بسازد!
*سیرداستان:
سیر رمان باید متناسب باشد، به طوری که پشت سرهم اتفاقات را پشت سرهم بچیند که نویسنده هنوز در پی اتفاقات قبلِ و درکه درستی پیدا نکرده است و نویسنده سریع یک چیز جدید به تصویر بکشد و اتفاق قبلی را کنار میگذارد، یا خیلی کند باشه که مخاطب دلسرد شود و او را کنار بگذارد! در اینجا اوایل رمان کمی کند بود کابوس به نسبت طولانی کاراکتر! و کشش بی رویه اوایل داشت و اما هر چه جلو تر میرفت از تماس با شخص دیگر سیر متناسب بود، تا به به اینجای رمان سه قسمت بود اوایل رمان دیدن کابوس! قسمت قبر بهار و صحبت های اراز با پسر بچه! این سه قسمت کشش بیشتری داشتند، درست است تا به اینجا نقطه غم رمان ملاقات قبر بود اما کشش درستی نداشت و بیهوده با دیالوگهای نادرست سیر را کند کرده بود.
*تصویرسازی:
در اینجا هم متاسفانه نویسنده باز هم مانند شخصیتپردازی به منوال ضعیف عمل کرده است، از همان شروع دری که اراز باز کرد و برای فرار به بالای دیوار رفت صحنه از اینجا شروع میشود و هیچ مفهومی از مکان مورد نظر نداریم از خواب پرید اتاقش چگونه بود ایا دزد است وضع مالی اقتصادی پایینی دارد یا خیر! ما این چیزهارا باید از مکان و و توصیفات رمان بگیریم! منوال گذشت و به قسمت قبر رسیدیم باید اطراف و مکان توضیح داده شود قبر و متن رویش هیچ کمکی به ما برای متوجه شدن اتفاقات نمیشد! مکانها مجهول است و نویسنده باید برای صحنه و مکان وقت بیشتری بذارد و این مجهول بودن یک پوئن منفی برای رمان است.
*سبک نگارش:
منولوگ ها ادبی و دیالوگها عامیانه بودند و نویسنده به درستی به تصویر کشیده. در رمان کلمات با پیچیدگی زیبا به چشم میخورد و بعضی کلمات دهخدا به کار رفته بود. رمان انچنان ایده جدید نیست و تکراری بودن را داد میزند اما نویسنده سبک خود را در نوشتن دارد و ان هم روان توضیح دادن و پیچیده کردن کلمات است و به مثال نمیگذارد مخاطب دلسرد شود! مثال شرح دادن و پیچده کردن با کلمات دهخدا ان هم به طور زیبا یک سبک جدید برای نویسندهست اما ایده نمیگذارد انقدر درست قلم نویسنده دیده شود.
*زاویه دید:
زاویه دید باید به دست کسی تعریف شود که او بتواند با مخاطب انس بیشتری بگیرد و از دید او همه چیز درست باشد و مخاطب اعتماد به صحبتهای او داشته باشد. تا به اینجا اول شخص بوده و تا حدودی به درستی انجام شده اما بهتر بود برای این کار وقت بیشتری میگذاشتید، اراز شخصیت ما باید جوری به تصویر بکشد که مخاطب با او انس بگیرد. مثال اراز بعضی مواقع نمیتوانست به درستی اتفاقات را به ما بازگو کند و فقط یک تعریف ساده داشت
*ایرادات نگارشی:
... یا سه نقطه هم مانند علائم نگارشی دیگر باید یک فاصله با کلمه بعدی قرار بگیرد.
شکسته نویسی در لحن ادبی به هیچ عنوان نباید دیده شود چه بسا عامیانه!
دو مثال: اونا× اونها درسته، چشمم× چشمهام درسته.
و فونتها یکدست نبودند.
*توصیه منتقد:
در ابتدا نام رمان داعیه یک داله نوشته شده است! اما در جلد واله ذکر شده به همین منوال نقد عنوان را با داعیه یک واله شده هر کدام درست است ان را تصحیح کنید.
حتما در ژانرهای تغییراتی در ان ایجاد کنید، چون موارد درستی تا به اینجا انتخاب نشده.
اغاز رمان را سعی کنید از یک چیز دردناک تر که به مادر او هم هست ربط دهید.
ایده رمان به نسبت تکراریست و سعی خود را کنید که اتفاقات جدیدی به تصویر بکشید و سبک شما زیباست و میتوانید با ان ایده را پوشش دهید.
سعی کنید قسمتِ دزدی از خانه دکتر و دیدن عکس را کمی تغییر دهید اینکه با عکس ضربان قلب کسی مثل اراز بالا برود غیر طبیعیست! و هچنین کابینت چقدر بزرگ بود که اراز در کنار لوله در ان جا گرفته تعریف باورپذیری نیست.
جلد رمان را سعی کنید تغییر دهید و یک عکسی را با همین بافت رنگ اما با اتفاقات رمان در پی داشته باشد جایگزین کنید.