تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای جلد دوم رمان شگفت| Mlike کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع LuCifeR
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 232
  • پاسخ ها 1
وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
412
3,488
103
24
capture%D9%87%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86-png.1443
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
412
3,488
103
24
هو الباقی

جلد دوم شگفت

عنوان: شگفت با اینکه نام کاراکتر مقابل کاراکتر اصلی داستان هست اما به خاطر نوع نام و کلیشه‌ای نبودنش کمتر کسی متوجه این موضوع میشه که این نام یکی از کاراکتر های داستان هست. شگفت عنوانی هست که به خوبی در ذهن مخاطب سپرده میشه و انتخابش یک‌جورایی جدید و هوشمندانه بود اما باز میتونست بهتر انتخاب بشه. با استفاده از آرایه هایی مثل ایهام، تشبیه و...

جلد: کیفیت نسبتا خوبی داشت و به خاطر استفاده از رنگ های قرمز و مشکی، مخاطب رو خوب جذب میکنه.
جزئیات روی جلد به خوبی دو ژانر معمایی و طنز رو به نمایش گذاشته، استایل دختر روی جلد و ژستی که گرفته بود به ما نشون میداد که با دختری بازیگوش سر و کار خواهیم داشت و تا حدودی ژانر طنز رو به نمایش گذاشته بود، همچنین نوشته‌های عجیب و قرمز رنگ روی جلد، ژانر معمایی رو نشون می‌داد ولی در بیان ژانر عاشقانه ضعیف عمل شده بود.

خلاصه: گنگ و مبهم بود؛ نوع جمله بندی و نکاتی که نویسنده بهشون اشاره کرده بود چندان جالب نبود و سبب جذب مخاطب نمیشه. و نکته بعدی اینکه در خلاصه بهتره سوالی از مخاطب پرسیده نشه و فقط وقایع مهم داستان بیان بشه.

ژانر: ژانر اصلی رمان عاشقانه بود اما فضای رمان اصلا عاشقانه نبود و بیشتر طنز بود تا عاشقانه، ژانر عاشقانه نیاز به طبع لطیف و به نسبت قلم لطیف تری داره و وقتی نویسنده ژانر اصلی رو عاشقانه انتخاب میکنه باید به این نکات توجه داشته باشه.
متاسفانه عاشقانه نابی رو ما شاهد نبودیم.

مقدمه: با اینکه کوتاه بود اما جدید و مختصر بود. تشبیه زیبایی درش به کار رفته بود و میشه گفت خوب بود.

آغاز: شروع رمان، شروع خوبی نبود. بهتر بود نویسنده اول میزان اضطراب و استرس شخصیت رمانش رو بیان میکرد و بعد دیالوگ: کمک کمک، رو شروع می‌کرد.
یک قسمت در ابتدای رمان نوشته شده بود( مثل تیزی غذا بود) من به شخصه این نوع کنایه رو تا به حال نشنیده بودم و متوجه منظور نویسنده از تیزی غذا نشدم. در آغاز داستان باید نویسنده مکان حالت رو توصیف کنه تا خواننده متوجه بشه که شخصیت کجاست و داره راجب چی می خونه.

سیر: نکته مثبت داستان در مورد سیرش بود. وقایع نه خیلی تند اتفاق میفتادن که خواننده نتونه ارتباط منطقی میانِ وقایع پیدا کنه و نه خیلی کند و کسل کننده که خواننده از خوندن رمان پشیمون بشه و دیگه دنبالش نکنه.

توصیف چهره: فقط از موهای زرد شده یکی از کاراکتر ها صحبت شده بود؛ خیلی دوست داشتم بدونم خود ابزار چه شکلیه، قدش چقدره، لاغره، چشماش چه رنگیه و...

توصیف مکان: در توصیف مکان ضعیف عمل شده بود، به شخصه دوست داشتم جزئیات بیشتری از اون کافه بخونم.
یا اون دیواری که آیلار باهاش حرف میزد. در حین خوندن رمان به هیچ عنوان نمی تونستم بفهمم که مکان هایی که ایلار هست چطوریه و چه شکلیه و شخصیت واقعا کجاست.

توصیف حالات: در این قسمت هم متاسفانه ضعیف عمل شده بود؛ برای رسیدن به عواطف و احساسات شخصیت ها توصیف حالت رکنِ مهمی محسوب میشه و این یک پوئن مثبت برای رمان محسوب میشه. متاسفانه رمان شما این رکن رو نداشت و حالات شخصیت ملموس نبود اصلا.

عواطف و احساسات: به اندازه ای که باید باشه نبود؛ تنها حسی که توی رمان دیده میشد عشق ابزار بود و بس. رمانی که احساس نداشته باشه روندِ یکنواخت مونولوگ رو طی میکنه و این روند یکنواخت خسته کننده میشه.

شخصیت پردازی: شخصیت ایلار یه دختر که از عشقش شکست عاطفی میخوره اما هنوز هم تو فکرشه. و بر خلاف ژانر طنز و معمایی یه جور های بهش نمیخورد. نویسنده برای اینکه ژانر طنز رو به نمایش بزاره از تحقیر کردن کاراکتر اصلیش استفاده کرده بود مثلل اینکه بعضی جاها او رو خنگ نشون میداد و کلا شخصیت پردازی نویسنده ضعیف بود و کاراکترهاش به یاد نمی مونه و همیشگی نمیشه جوری که مخاطب بعد از خوندن رمان یادش میره مثلا شخصیت روبروی دختر داستان چه جذابیت ها یا ضعف هایی داشت.

دیالوگ و مونولوگ: دیالوگ ها کلیشه‌ای و بی نمک بودن، با توجه به ژانر طنز، به شخصه موقع خوندن رمان لبخندی روی لبم شکل نگرفت. مونولوگ ها به نسبت بهتر از دیالوگ ها بودن اما باز هم جای بهتر شدن داشتن. حالت های بدن و حرکاتی که قبل از دیالوگ ممکنه انجام بشه ذکر نشده و فقط دیالوگ ها خیلی ساده و معمولی گفته میشدن. مونولوگ ها از سطح بالاتری برخوردار بودن اما باز عدم احساسات کافی در اون ها از بارِ زیبایی و مثبتش کم کرده بود.

اشکالات نگارشی: غلط های نگارشی زیادی به چشم میخورد، مثل:
دورستش(درستش) گیچی(گیجی) و...

علائم نگارشی: در جاهایی که باید علامت سوال گذاشته بشه علامت تعجب به کار رفته بود و در یک جمله کوتاه دو کاما یک کلمه رو جدا کرده بود. به جای کاما از فاصله باید استفاده میشد. علامت نگارشی ویرگول هم میتونه برای مکث خواننده خوب باشه.

بافت و زاویه دید: داستان بافتی عامیانه داشت که با توجه به ژانر طنز میتونه انتخاب مناسبی باشه. زاویه دید اول شخص بود و اول شخص به لحاظِ احساسات شخصیت اصلی باید قوی تر باشه تا خواننده بتونه به راحتی همذات پنداری کنه و خودش رو جای شخصیت اصلی بذاره. اما در این رمان استفاده درستی از این زاویه دید نشده بود. هدف فقط صرف خواندن رمان بود و خواننده نمیتونست با آیلار انس بگیره و توی بطنش زندگی کنه.

باورپذیری: بعضی از صحنه ها باورپذیری نداشتن. ریختن قهوه روی سر مشتری برای کسی که در یک مکان کار میکنه حتی به شوخی و خنده جالب نیست و مطمئنا عواقب جالبی نداره.

ایده: موضوع جدیدی توی داستان وجود نداشت و این متاسفانه از نقاط ضعف کافه نویسندگان به حساب میاد.

پی رنگ: پی رنگ داستان بیشتر در مورد پستی ها و بلندی های زندگی و بیانِ عشق دو نفری بود که گهگداری با کلکل و خنده در هم می آمیختن و نتیجه ای شیرین داشتن در انتها. متاسفانه این پی رنگ در اکثر داستان ها به چشم میخوره و مورد جدیدی از درونش نمیشه پیدا کرد.

تم: هدف داستان بیشتر پیشرفتِ عشق میان دو شخصیت بود که مفهوم خاصی رو در برنمی گرفت و بیشتر به همین عشق میخواست بپردازه.

امیدواریم نقدما کمکی به عالی‌تر شدن قلم شما نویسندۀ عزیز بکنه.
|تیم نقد|

منتقدین:

@astatira_ezatian
@سیده نرجس کشاورزی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا