تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای رمان اِریتما | SHAKIBAgh کاربر انجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,906
11,206
168
مرگ برگشته
وضعیت پروفایل
Livin La Vida Broka
1609005262544.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,906
11,206
168
مرگ برگشته
وضعیت پروفایل
Livin La Vida Broka
*عنوان رمان:
اریتما ریشه‌ی یونانی دارد و نویسنده در پایان خلاصه در موردش شرح داده گرگ و سرخی جدا شده. ارتیما نوعی هم بیماری هست که سرخ شدن پوست در اثر التهاب و... به وجود می‌اید.
نام رمان تک کلمه‌ای است و بیشتر به نویسنده‌ها نام چند کلمه‌ای پیشنهاد می‌شود و نام تک کلمه‌ای باید برا جذب مخاطب خواننده باید کنجکاو کننده باشه و اریتما تا جای امکان کنجکاو کننده‌هست و فقط ژانر فانتزی را القا می‌کند و دو ژانر دیگر رمان را خیر، از نام رمان که معنی آن را نویسنده ذکر کرده می‌شود این را پی برد رمان در مورد گرگ و گرگینه و در همین حالات می‌گردد و تا جایی با بدنه رمان در ارتباط است و نام به دور از کلیشه است.


*جلد رمان:
تکست رمان به زبان اینگلیسی نوشته شده و شاید برای کسایی که زبان اینگلیسی را به خوبی بلد نباشن سخته و به معنی اون در کنار گرگ‌‌ها راه میرود هست. درست با موضوع کلی در ارتباطه و مناسبه، در جلد از رنگ بنفش قرمز و حاله‌ی صورتی رنگ استفاده شده میشه گفت صورتی انچنان مناسب نیست، گرگی در پایین کوه‌ها زوزه می‌کشه و بالا در کنار تایپ‌گرافی متن گرگی که گرگ کوچک‌تر دست بر پیشانی‌ش گذاشته، می‌شه از جلد این تصور را کرد ان گرگ پایین در حال زوزه تنها شده و نوعی درام را القا میکند، و معنی این است که به مرگ رامونا ربط داره و تنها شدن کارمن، کلیت رمان را در بر گرفته و ژانر فاتتزی را می‌شود با دیدن جلد و تکست پی برد و درام را از ان گرگ تنها اما ژانر عاشقانه را خیر!

*خلاصه:
اصلی‌ترین برای جذب خواننده خلاصه رمان است و باید کنجکاو کننده و دارای جذابیتی برای کشش مخاطب داشته باشه، خلاصه رمان به این مورد است باید دنبال آشنایی بگردی که بتواند دختر را در این دنیا نگه دارد تا دختر بتواند گرگینه‌ها را رام کند و فقط باید دنبال مردی که خون‌آشام باشد اما دخترک و خون‌آشام باهم دشمنی دارند و رازی در این میان دخترک را احاطه کرده می‌شود دشمنی را ندید و عاشق شد.
خلاصه تا جایی کنجکاو کنندس چرا باید دنبال آشنا گشت؟ چرا دختر نمی‌خواهد ماندگار باشد؟ مگر ان دختر کیست که او باید هم نوع‌هایش را نگه دارد؟ چرا دشمن هستند؟
خلاصه سوال برنگیز است اما تا جایی اتفاقات را زیادی به تصویر کشیده و بهتر است مجهول‌تر شود و جمله اخر نیز کلیشه را در بر دارد. ژانر فانتزی خون‌آشام و گرگینه به خوبی در خلاصه نشان داده شده و عاشقانه هم نیز از مرد و دخترک که باید با مرد که دشمن اوست گرگینه‌های هم خونش را رام کند و جمله پایانی در مورد عاشق شدن است، درام را القا نمی‌کند و در خلاصه نمی‌شود به این ژانر پی برد.


*ژانر رمان:
فانتزی، درام، عاشقانه
فانتزی ژانری که باید در آن دنیای جدیدی نویسنده خلق کنه و به خواننده حس را به خوبی نشان دهد و منطقی در کا نیست، اتفاقات رمان که در قالب فانتزی هست به درستی انتخاب شده اما هنوز برای پرنگ کردن این ژانر جا هست، ژانر درام ژانری سر تا سر غم را فقط مرگ رامونا القا می‌کند، تنها شدن دخترش و اما ژانر عاشقانه که باید عشق عمیق را نشان دهد در این بین که این ژانر را در بربگیرد پیدا نشد درسته که نویسنده ژانر را در اخر قرار داده اما بهتره که کلیت با ژانر در ارتباط باشه این کار درست‌‌تره چون برای ژانر بهتره کلیت را ملاک گذاشت.


*مقدمه:
مقدمه رمان از چهار خط تشکیل شده، و می‌گوید گرگ ناله نمی‌کند تا کفتار خوشحال شود و ازبین خواهد می‌برد کفتار‌های که شر*ط بندی برای شکسته غرورش گذاشتند.
فقط می‌شود به غرور گرگ پی برد و ژانر فانتزی که قالب هم هست، اما با بدنه رمان ارتباط ندارد، چرا غرور گرگ؟ میشود تنها شدن دختر که بر روی پای خود ایستاد و بعد از مرگ پدرش دانست جذابیت را دارد اما کلیت رمان را در برنمی‌گرد.

*آغاز:
شروع رمان یکی از مهم‌ترین برای جذب خواننده‌ هست و نویسنده برای این باید تمام توان خود آن را با قلم خود بنویسد و کلیشه را ابداً در برنگیرد.
رمان از جایی شروع شد که خودنویس نقره فامش را می‌کوبد و شخصیت اصلی سردرگم است و می‌خواهد ساعت را ازبین ببرد، و با فردی در مورد کامل شدن ماه با پدرش صحبت می‌کند و پدر در خیالات خود بود ان را بیرون می‌کشد و باهم صحبت می‌کنند. شروع به خوبی انجام شده سردرگمی شخصیت اما به دور از کلیشه نیست اما کمی ان را نویسنده با قلم خود پوشانده.


*شخصیت پردازی:
در مورد شخصیت پردازی می‌شود بگویم نویسنده به راحتی گذشته یا خیر؟
شخصیت اصلی ما جز اینکه او به دنبال انتقام هست چیزه دیگری در خاطر نداریم، شخصیت او هنوز قابل درک نیست و مجهول است، ویژگی‌ها را در این میان درست متوجه نشدیم و خواننده در مورد بقیه کارکتر ها فقط امدند و رفتند و فقط یک ویژگی کوچک از ان‌ها را دیدیم.

*توصیف مکان:
رمان از انجایی شروع شد که شخصیت اصلی در خانه به فکر ازبین بردن ساعت بود ما هیچ تصوری از آن خانه و وسایل او نداریم خانه چه شکلی بود؟ کتری روی اجاق بود و کارمن کجای خانه قرار داشت ک کتری را میدید؟ موقع که پدرش در خون بود اومد و فقط دید چرا ما هیچ توصیفی از مکان‌ها نداریم موقع که ماهی را شکافت و... در کلیت رمان مکان محو بود و هیچ درکی از ان نمیشد داشت.

*توصیف احساسات:
شروع احساسات در شروع به خوبی بود اما هر چه جلو می‌رفتیم احساسات کارکتر محو میشد وقتی شخصیت مرگ پدر خود را دید باید اوج احساسات ان را به قلم بکشید این جا نقطه اوج رمان است اما جز چند حالت کوتاه کارکتر از ان قسمت گذر شده، باید برای احساسات کارکترها وقت گذاشت و با همان اوجی که در ابتدا شروع شده ادامه داد.

*توصیف چهره:
در این مورد باید بگم جز رنگ مو و چشم و چند حالت دیگر استفاده شده و چهره همان شخصیت اصلی به راحتی گذر شده و در یاد نمی‌ماند بهتر است کمی در این بین توصیف حالات چهره را بیشتر شود.

*توصیف حالات:
حالات تا جای امکان قابل قبول است کنار زدن موهای بلدندش به هم کشیدن ابروها، حالات پلک زدن و غیره که نام برده شده.

*سیر:
سیر رمان متعادل نه انقدر سریع گذر شده که خواننده در هنوز در گیر موضوع قبلی باشد و نویسنده سریع به موضوع بعد بپردازد و خواننده در این بین خسته شود، اما در مورد مرگ پدر شخصیت و به دنبال رفتن انتقام خون او سیر در این میان تند رفت باید نویسنده وقت بیشتری را برای او میگذاشت تا مخاطب انس بگیرد و بقیه حوادث تا حد امکان تعادل درست بود.

*تم و پیرنگ:
تم و پیرنگ رمان فانتزی است و در حول گرگینه و خون‌اشام می‌گردد و اتفاقات خوب پشت هم چیده شده و ارتباطات آن‌ها به خوبس انس گرفته، نویسنده تفکر خود را به تصویر کشیده.
*دیالوگ و منولوگ:
در بخش ابتدای رمان صحبت شخصیت با پدر خود می‌شود گفت دوکفه ترازو به خوبی متعادل بود اما وقتی پدر شخصیت فوت کرد ترازو به سمت منولوگ کج شد و با منولوگ پیش رفت، تعادل ازبین رفت و فقط بیشی از رمان با منولوگ ادامه پیدا کرد و دیالوگ‌ها در حد کمی دیده می‌شد، بهتر است برای تعادل این اندازه استفاده شدن دیالوگ منولوگ به یک اندازه شود.

*زاویه دید و بافت:
سوم شخص و اول شخص هست که نویسنده در بالای خلاصه هم ذکر کرده، زاویه رمان به درستی جابه جا شده و بافت رمان را ازبین نبرده، منولوگ‌ها بالحن ادبی بود و دیالوگ‌ها عامیانه و نویسنده به خوبی تونسته در لحن ادبی خواننده را جذب کند.

*باور پذیری:
در ژانر فانتزی باور پذیری بی‌معناست و باید کلیت قابل‌باور نباشد پس در این میان چیز قابل باوری وجود نخواهد داشت.
اشکالات نگارشی:
چیزی در رمان دیده نشد.


*علائم نگارشی:
اعلائم نگارشی یک چالش برای نویسنده هست تا بتواند با علائم احساسات کارکترها را القا دهد و به درستی استفاده شده.

*ایده:
ایده رمان در مورد خون‌اشام و گرگینه است این ایده کلیشه شده اما نویسنده با بال و پر دادن به ان دور از کلیشه کرده و نیم بیشتر رمان مجهول است و نمی‌شود درست نتیجه گیری کرد.

با تشکر از منتقد: @ex_vk
قلمتان مانا @*SHAKIBAgh*
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا