تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای رمان زمهریر پگاه| خدیجه اسدی کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع Sakura
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 304
  • پاسخ ها 1
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده افتخاری انجمن
کاربر انجمن
Jun
168
509
93
Captureهعلان.PNG.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری انجمن
کاربر انجمن
Jun
168
509
93
به نام خالق قلم



نقد رمان زمهریز پگاه



عنوان:

عنوان رمان باید با کلیت داستان و ژانر مرتبط بوده و همچنین از به کار بردن کلمات و نام‌های تکراری پرهیز بشه، در عین حال جذابیت کافی رو داشته باشه چرا که مخاطب در اولین نگاه ابتدا به عنوان و بعد جلد یک کتاب نگاه می‌کنه و بعد تصمیم به خودندش می‌گیره.

عنوان رمان از واژه‌ی زمهریر به معنای سرمای بسیار سخت و پگاه(نام شخصیت اصلی رمان) تشکیل شده.

از نظر من عنوان زمهریر پگاه زندگی سخت شخصیت اصلی(پگاه) رو القا می‌کنه و در واقع بخشی از زندگی اون رو به سرما تشبیه کرده!

زمهریر پگاه به جهت ارتباط با کلیت رمان که گویای اتفاقات خانودگی دختر داستان بود تا حدودی مورد قبوله اما جذابیت کافی رو نداره.



جلد:

جلد رمان عکس دختری با چهره‌ی یخ بسته‌ست که با عنوان رمان هماهنگی کامل داره و باز هم تداعی کننده‌ی زندگی سخت پگاه، شخصیت اصلی رمانه، همچنین در رنگ نوشته و فونت هم مطابقت با عنوان رو می‌شه دید. نوشته‌ی داخل قاب هم با داستان و آنچه که قراره در زندگی پگاه اتفاق بیوفته، همخوانی داره. در کل جذابیت بصری داره و می‌تونه مخاطب رو جذب کنه. استفاده از رنگ سرد هم نشان دهنده ی بی حسی شخصیت اول هستش در کل جلد رمان بسیار به رمان نزدیک هستش.



ژانر:

ژانر رمان اجتماعی، عاشقانه بود.

ژانر اجتماعی به وضوح در رمان در جریان بود، خصوصا اتفاقاتی که در خانه‌ی پدری پگاه در حال رخ دادن بود از جمله سر خوردگی پارسا و رفتن اون به سمت و سوی اعتیاد اما در مورد بخش عاشقانه باید بگم تا به این لحظه‌ عاشقانه‌ی پر رنگی مشاهده نشد که البته ممکنه در پارت‌های بعدی اتفاق بیوفته.

اجتماعی و عاشقانه که یکی از شایع ترین انتخاب ژانر بین نویسنده ها هست، داخل این ژانر مشکلات زندگی و عشق به قلم اومده و بیشتر حول محور زندگی یک زن هستش و خب این رمان هم این ژانر رو داره، اول از همه ژانر اجتماعی هستش که متناسب با رمان هست. بازهم میگم این ژانر بیشتر برای کشمکش های زندگی شخصیت اصلی هست که داخل این داستان دیده میشود.

ژانر عاشقانه تا جای که مطالعه کردم زیاد پر رنگ نبوده و پیشنهاد من به نویسنده این هست که به عنوان ژانر سوم ازش استفاده بکنه و جای ژانر دوم یک ژانر دیگه انتخاب کنه مثل تراژدی یا درام که هم خونی بیشتری داشته باشه.



خلاصه:

از نظر من خلاصه نویسی واقعا جالب جوری که مخاطب رو بیشتر به سمت خوندن داستان سوق میداد خلاصه کوتاه بود اما تونسته بود داخل همین کوتاهی هم مطالب مهمی رو به اشتراک بزاره.

خلاصه باید کوتاه و مختصر باشه. نه اون‌قدر ساده که همه چیز رو لو بده و نه اون‌قدر مبهم که مخاطب رو گیج و سر در گم کنه. خلاصه این رمان بسیار زیبا و گیرا بود اما حس می‌کنم اگر کوتاه‌تر می‌شد، بهتر بود و باز هم معتقدم که داستان رو کمی لو داده بود.



مقدمه:

مقدمه آخرین تلاش یک نویسنده برای جذب کردن مخاطبه، اجباری نیست اما وجودش کمک کننده‌ست. این رمان مقدمه نداشت.



آغاز:

آغاز رمان با توصیف نمایی از فصل پاییز و احساسات شخصیت اول شروع میشود که توصیفاتی جذابی دارد بعدش شخصیت اصلی داخل یک گالری هستش و توصیفات رو از بیرون با پشت پنجره ایستادن می‌کند. درکل شروع داستان خیلی محو و گنگ نیست و حتی کلیشه ای هم نیست بلکه یک شروع عادی با توصیف از طبیعت هستش.

از نظر بنده آغاز داستان خوب بود و مخاطب با احساس و درک، رنج و غمی که وجود شخصیت اصلی رو پر کرده کنجکاو می‌شه تا بدونه منشع این غم عمیق در چه چیزیه! نویسنده یه جور تعلیق ایجاد کرده تا مخاطب رو از اول داستان با شخصیت همراه کنه.



سیر:

از نظر من سیر رمان تند بود، در حدی که اتفاقات به تندی رخ می‌داد، طوری که مخاطب متوجه عمق اتفاقات نمی‌شد! مثلا اینکه کی پسر خانواده معتاد شد؟ کی امیر عاشق پگاه و کی مریم عاشق پارسا شد؟! اشاره‌هایی در چند جای مختلف شده بود اما اون‌قدر زود گذر بود که به شخصه نتونستم ارتباط چندانی بگیرم. بعضی جاها داستان غرق توصیفات میشد و خیلی طولانی به نظر میرسید و در بعضی جاها با سرعت زیاد خواننده رو به رگبار اتفاقات می‌بست جوری که هضم کردنشون یکم زمان‌ می‌برد. (پرش‌های زیاد زمانی و مکانی از پیوستگی داستان کاسته بود)



شخصیت پردازی:

باید بگم که شخصیت پردازی به درستی و اون‌‌طور که باید، انجام نشده بود. در ابتدا ما شخصیت مهتاب رو داریم و دختری به نام هستی، من اصلا نفهمیدم که اون دختر چند سالشه و تو چه رده‌ی سنی‌ای قرار داره؟ یه جا گفته شده که مهتاب دست‌های کوچک اون رو می‌گیره و این به مخاطب القا می‌کنه که اون یه دختر بچه‌ست اما چند پارت بعد، داخل خونه‌ی مهتاب، دیالوگ‌هایی از اون می‌شنوه که به کودک بودنش شک می‌کنه!

شخصیت اصلی(پگاه) یک شخصیت سفید بود که سعی داشت به تنهایی با مشکلات خانوادگیش بجنگه و گاها آدم عاقل داستان می‌شد اما شخصیتش برای منِ مخاطب قابل لم*س نبود و باید بگم که جای بیشتری برای کار داشت. همچنین شخصیت‌های دیگه مثل پارسا، امیر و مریم که هر کدوم بیشتر به تیپ نزدیک شده بودن اما در این بین شخصیت دایی محسن قابل قبول‌تر بود.

شخصیت پردازی داستان خیلی مطلوب نبود، اگر بخوام مثال بزنم میتونم شخصیت اصلی رو بگم که خب خیلی احساسات ضد و نقیضی داره و خب این باعث میشه که مخاطب نتونه اون حس اعتماد به این شخصیت رو داشته باشه ما توی یه سری جاها شخصیت رو خیلی سردرگم میبینم که با خودش کلنجار میره و داخل بند بعدی خیلی مطمئن به نظر می‌رسه و یهویی محکم میشه و خب این بنظرم خیلی شخصیت رو خیلی یهویی و غیر منتظره و خیلی غیرواقعی می‌کرد چون تغییر حالات یه آدم واقعی انقدر سریع نیست مثلا یهو طرف ناراحت هستش و اشک میریزه و طوری بند بعدی خوشحال هستش و میخنده خب این یکم غیر واقعی هستش.

در کل بخوام بگم شخصیت پردازی خام هستش و یا به بیان راحت تر هنوز نمیشه با شخصیت ها ارتباط برقرار کرد.



توصیف مکان:

توصیف مکان ضعیف بود و من به عنوان یه مخاطب به غیر از اشاره‌هایی که به رنگ پرده و روی تختی اتاق پگاه و حوض آب گوشه‌ی حیاط خونه‌شون شد، هیچ تصور دیگه‌ای از خونه‌ی پدری پگاه نداشتم، خونه‌ی ننه طلا هم همین‌طور اما در مقابل حیاط خونه‌ی ننه طلا به خوبی فضا سازی شده بود و قابل لم*س بود.



توصیف چهره:

نویسنده از توصیف چهره‌ی افراد غافل نشده و توصیفاتش تا حد زیادی قابل قبول بود. نویسنده نیم اشاره ای به حالات چهره و نوع چهره شخصيت ها می‌کرد، ابروهای کمانی، دست های کوچک و هرچیز کوچک و هر سرنخی میتونه نشون دهنده توصیفات چهره‌ی داستان باشه که از نظرم خوب بود.



توصیف حالات و احساسات:

توصیف حالات و احساست قوی‌تر از توصیفات مکان و چهره بود طوری که مخاطب به راحتی می‌تونست متوجه حالات و عواطف شخصیت مورد نظر بشه.

قبلا گفتم که یه سری از توصیفات باعث شدن که رمان سیر کندی بگیره که نویسنده میتونست یه حد نسبتی بین توصیف حالات بگیره که اونقدر کند و تندی داستان مشخص نشه، در کل توصیف حالات خیلی خوب و جامع بودش شخصیت اصلی از هرچیزی که گذشته بود اما از توصیف حالات چهره و هرچیزی دیگری نگذشته بود و به خوبی ادا کرده بود.



تم و پیرنگ:

تم و پیرنگ داستان موضوع اجتماعی داره بیشتر راجع به نوع برخورد اجتماع با افراد هستش از نظرم مفهوم خاصی پردازش نشده بود فقط می‌تونست راجع به نوع زندگی یک زن داخل اجتماع حرف بزنه. و تنها مانورش روی اعتیاد بود که یک معضل اجتماعیه.





دیالوگ و مونولوگ:

دیالوگ و مونولوگ باید هر دو به اندازه باشن و کمتر یا بیشتر بودن هر کدوم باعث به هم خو*ردن توازن در داستان می‌شه. این توازن تا حدی رعایت شده بود اما مونوگ‌ها چشمگیرتر بوده و حقیقتا مونوگ‌ها قوی‌تر از دیالوگ‌ها بود.





زاویه دید:

شروع رمان با زاویه‌ی دید سوم شخص شروع شد اما چند پارت بعد فلش بک خورد به گذشته‌ و زاویه‌ی دید به اول شخص تغییر پیدا کرد. باید بگم که تغییر زاویه‌ی دید و چرخش راوی معمول و مقبول نیست، توصیه‌ی بنده به نویسنده‌ی عزیز اینه که قبل و بعد فلش بک رو با هم هماهنگ کنن و یک زاویه‌ی دید برای کل داستان در نظر بگیرن.



پاور پذیری:

در مبحث باور پذیری باید بگم بخشی از رمان که پگاه به همراه دوستش سارا با صمیمیت دست در دست صاحب کار جوانشون که تازه چند ماه از آشناییشون گذشته، می‌‌ذارن و درد و دل می‌کنن، برام ملموس نبود چرا که نویسنده با خانواده‌ی نسبتا سنتی‌ای که برای پگاه ساخته به من اجازه نمیده تا با این صحنه ارتباط بگیرم. خصوصا اینکه صاحب کار اون دخترها دوست دایی پگاه هم بود!

یه قسمت میتونست یکم باعث شک من بشه که اون قسمت اول داستان بود که بخاطر سرما خوردگی شدید مجبور به سه روز خوابیدن روی تخت شد و سه روز هم بیدار نشد. اولا که طبق دانسته های من سرما خوردگی شدید در حدی هستش که راه رفتن دشوار باشه و حتی نتونی به راحتی راه بری و چه برسه از خونه بیای بیرون و بری سرکار و بعدش تازه بخوری زمین ثانیا هم سه روز بیدار نشدن بخاطر سرما خوردگی یکم اغراق هستش چون هیچ گونه داروی خواب آوری رو برای کسی که سرما خوردگی داره مصرف نمی‌کنن و خب همینجوری هم که یه نفر سه روز نمی‌خوابه بلاخره گلو درد و سردرد شدید داره سرما خوردگی و اینکه همین باعث میشد تصویر باورپذیری برام یکم خدشه دار بشه.







شکالات و علائم انگارشی:

1. حدیث نفس باید به صورت محاوره نوشته بشه که به صورت کتابی بود.

۲. ما چیزی به عنوان یک ستاره نداریم، برای پرش‌های زمانی از سه ستاره استفاده می‌شه.(چند مورد هم اشتباه تایپی دیده شد.)

تا حدی رعایت شده و شاید در برخی ازجاها باید ویرگول و نقطه ویرگول رعایت نشده بود ولی در کل مشکل رعایت نکردن علائم نگارشی خیلی کم دیده میشد.



ایده:

باید گفت که ایده‌ی رمان نو نبود! یعنی تا این نقطه از داستان تنها به مشکلات خانوادگی و معضلات اجتماعی از جمله اعتیاد پرداخته شده بود که در طول زمان و در رمان‌های مختلف بارها بهش اشاره شده.





در آخر تشکر می‌کنم از تیم حرفه‌ای نقد که به بنده اعتماد کردن و این مسئوالیت بزرگ رو بر دوش من گذاشتن و همچنین تشکر می‌کنم از نویسنده‌ی این رمان، خانم اسدی عزیز.

امیدوارم که از نقد بنده رنجیده خاطر نشده باشید و این نقد تلنگری باشه برای هر چه بهتر شدن شما. حقیقتا قلمتون رو دوست داشتم و چه به بهتر که دفعات بعد با ایده‌های متفاوت‌تر قلم گیراتون رو به رخ مخاطبانتون بکشید.

همواره موفق و مانا باشد.


منتقدین:
@گندم رضایی
@ReiHane
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا