نقد همراه نقد همراه رمان خنیاگر | Mahkameh کاربر انجمن کافه نویسندگان

[شکارچی]

بسم‌الله‌الرحمان‌الرحیم

با عرض درود و وقت بخیری خدمت نویسنده ارجمند
اثر شما طبق چهارچوب و اصول نقد همراه توسط منتقد: @شکارچی پارت‌به‌پارت نقد می‌شود و پست‌های نقد توسط شخص منتقد در همین تاپیک ارسال می‌شود.

پیش از شروع نقد خواهش‌مندیم تاپیک قوانین نقد همراه را مطالعه کنید؛
?قوانین نقد همراه

برای پیشگیری از هرگونه اسپم و ... درصورت بروز هرگونه پرسش، سوال خود را در گپ اختصاصی منتقد خود یا تاپیک زیر مطرح کنید؛
?تاپیک پرسش و پاسخ تالار نقد

درصورتی تمایل به پیشنهاد و انتقاد از روند نقد خود و تالار نقد در تاپیک زیر مطرح کنید؛
?تاپیک انتقادات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد
@شکارچی(تیک) ​

 

[شکارچی]

بسم تعالی
عنوان رمان: خنیاگر
ژانر: تراژدی، عاشقانه، اجتماعی
نویسنده: mahkameh
خلاصه:
جنگ، خون‌های سرخ... !
واژه‌ها در ذهنش تداعی می‌شود و سربازهای خاطراتش، فریاد را سر می‌دهند.
تا چه موقع باید از خود فرار کرد درحالی که می‌دانی زمانی به یک نقطه‌ی کور می‌رسی و دیگر راهی جز برگشت نخواهی داشت؟
گویا در زیر خروارها آوار درحال دست‌وپا زدن بود و تنها با دست های تسکین‌دهنده‌اش بیرون می‌آمد... .
آری!
همان غریبه‌ی آشنایی که به تمام گریستن های شبانه‌اش گوش فرا می‌داد و حال عزم کشاندن او از مرداب سیاهی که خود برایش ساخته بود را داشت!
برای مطالعه رمان کلیک کنید!​

 

[شکارچی]

بسم تعالی
نقد چهارت پارت اول
***
نقد پی‌نوشت:
سلام، اول از همه بگم که موضوع جالبی رو شروع کردین، بافت یکپارچه و توصیفاتی که بیش از تعریف برای مخاطب سه بعدی نمایش داده شدن؛ مو هم لای درزشون جا نمی‌گیره.
حس کلافگی که در اول ماجرا شخصیت کوهیار بعد از خر*اب شدن ماشینش داشت، حس عصبانیت و حتی ترسی که توی پارت آخر نسبت به جملات تهدیدوار منصور در تک‌تک واکنش‌های کارکتر جا گرفته؛ همه و همه برای من جذاب بودن.
چهار پارت هرچند کوتاه تنها برای استارت ماجرا سیر کند رو رفته‌رفته دارای اوج می‌کرد.
پارت اول و دوم هیچ جذابیتی نداشت و کل زیبایش تنها به دوش توصیفات بود طوری که اول داستان هیچ رغبتی برای ادامه دادن رمان نداشتم؛
اما ناگهان با ظهور یهویی منصور همه چیز تغییر کرد!
به‌خصوص آخر ماجرا که با دیالوگ‌های فوق خفن منصور و چاقو در آوردن کوهیار نویسنده تمام تلاشش رو برای جالب کردن ماجرا به کار گرفت و خیلی عالی پیش رفت.
جدا از این موارد چرا زمان وقوع داستان، یکپارچه نبود؟!
توی دو پارت اول نویسنده به کمک افعال مضارع اصرار داشت بگه داستان در زمان حال رخ میده،
اما در ادامه به دلخواه افعال رو چشم‌بسته انتخاب کرده و به زمان گذشته روایت می‌کرد؟! ?
زمان وقوع روایت رو از اول داستان یکپارچه کنید، پیشنهاد من بیشتر بر روی زمان گذشته(به کمک افعال ماضی) متمرکز هست.
مورد بعدی راوی مجهولی‌ست که نامحدود حول عین و ذهن کارکترها می‌چرخد؛
اما ابهام و گنگ‌نویسی شدید موجب شده تا سه مرتبه هر پارت رو بخونم و بعد متوجه بشوم که هر دیالوگ‌ مونولوگ برای چه کسی روایت شده؟!
برای شخصیت‌ها ویژگی های متمایزی رو مشخص کنین که در حین گنگ‌نویسی تعلق داشتن هر مونولوگ‌و‌دیالوگ برای هر کدام از کارکتر‌ها واضح باشد.

موفق باشید.
(بعد از پارت‌گذاری مطلعم کنید) ​

 

[شکارچی]

بسم تعالی
نقد پارت پنجم رمان خنیاگر
***
نقد پی‌نوشت:
این پارت به نحوی ادامه شخصیت پردازی کاراکتر اصلی بود. روحیاتش رو شاهد بودیم و ترس اطرافیان از اخلاق و رفتارش. فضای دلباز حیاط نقلی خانه و روحیه شاد کودک فضا را شاد کرده و با وجود کاراکتر اصلی که شخصیتی دارک دارد پارادوکس زیبایی درست کرده. پیشنهاد می‌کنم از این عنصر تنشی که ایجاد کردی به خوبی استفاده کنین و بیشتر بهش بپردازید.
پارت از لحاظ نگارشی بی نقص بود.

موفق باشید​

 

[شکارچی]

بسم‌تعالی
نقد همراه اثر شما اتمام یافت‼
علت: انتقال رمان به متروکه

۶ خرداد ۱۴۰۱
مدیریت تالار نقد
​