به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

شعر [ پویا جمشیدی ]

نازلـی

مدیریـت کل انجمن
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل انجمن
مدیریت کل سایـت
عضویت
1/8/20
ارسال ها
6,542
امتیاز واکنش
13,000
امتیاز
219

تو را گریه کردم درون خودم
تو را گریه کردم درون سکوت
به عمر سیاهی که بی‌تو گذشت
تو را گریه کردم زمان سقوط

نه راهی به آغو*ش تو باز شد
نه با سرنوشت خودم ساختم
جهنم در آغو*ش من قد کشید
همان روز اول تو ‌را باختم

برای منِ تا ابد نا امید
به جز چشم‌هایت پناهی نبود
تو را گریه کردم که وقت وداع
به جز شانه‌ات تکیه‌گاهی نبود

تنم آرزوهای سر خورده از
جنونی که بعد از تو پایان گرفت
خدا از تماشای من گریه کرد
زمین خورده بودم که باران گرفت

زمان سرنوشت مرا سر برید
که سهم من از زندگی درد شد
غمت توی رگ‌های من رخنه کرد
که نشکفته تا ریشه‌ام زرد شد

کویرم، پر از آرزوی محال
پر از هق‌هق وُ غصه وُ بغض و درد
تو را سرنوشتی که از من گرفت
مرا گریه‌هایی که خالی نکرد

| پویا جمشیدی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا