عصــر ها مثل یکــــ گلوله کامـــوا
بر گلـــوی اتاق پیچیــده اند
نه راه پیـــش دارند و نه راه پـــس
فکر می کنم صدایـــم را در "اندرونـــی" جـــا گذاشته ام مادر بــــــزرگ !
پروانـــه هارا صــدا کن
تا کمی بنشینیـــم و حافـــظ بخوانیـــــم...
بر گلـــوی اتاق پیچیــده اند
نه راه پیـــش دارند و نه راه پـــس
فکر می کنم صدایـــم را در "اندرونـــی" جـــا گذاشته ام مادر بــــــزرگ !
پروانـــه هارا صــدا کن
تا کمی بنشینیـــم و حافـــظ بخوانیـــــم...
آخرین ویرایش توسط مدیر: