نظارت همراه رمان دریچه وهم ماهوا | ناظر: malihe

SAD BALLERINASAD BALLERINA عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد بخش
منتقد ادبی
مـدرس
مترجم
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,785
پسندها
پسندها
4,042
امتیازها
امتیازها
328
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید

نویسنده: @سارابهار
ناظر: @malihe
لینک تاپیک تایپ:
 
✒️سلام عزیزم لطفاً از این به بعد، پس از گذاشتن هر پارت من رو تگ کنین تا پارت‌ها رو بررسی کنم.
وزش شدید باد امانم را بریده است. موهای بلند و مشکی‌ام ❌هم‌چون( ✅بهتره به صورت پیوسته «همچون» نوشته بشه.)هزاران شلاق به روی صورت و چشمانم کوبیده می‌شوند. همه جا تاریک است، آن‌قدر تاریک که نمی‌توانم زمین زیر پایم را ببینم و با اولین قدمم پایم به چیزی گیر می‌کند و آوار زمین می‌شوم. درد در تنم می‌پیچد. سعی می‌کنم با کمک دست‌هایم از جا بلند شوم. دست‌هایم را روی زمین می‌گذارم و از جا بلند می‌شوم. خاک زمین نمناک است، گویا پیش از حضور من، باران باریده است. به سختی می‌ایستم و لباس‌های خوابم که ❌متشکل (✅پیشنهاد می‌کنم از کلمه‌ی شامل استفاده کنید)از یک پیراهن و شلوار گشاد هستند را تکان می‌دهم تا گل‌های چسبیده به آن‌ها که تا آن لحظه به من ❌دهن کجی(به کار بردن نیم ‌فاصله «دهان‌کجی» صحیح است)می‌کردند، پاک شوند. به اطرافم نگاه می‌کنم. چشمانم به تاریکی عادت کرده است و اکنون بهتر می‌بینم. نه! این امکان ندارد. من آن‌جا چه می‌کنم؟ ضربان قلبم یک آن بالا می‌رود. می‌خواستم حرکت کنم؛ ولی گویا بدنم دیگر فرمان نمی‌برد. هوا سنگین شده بود، مانند زمانی که در یک کابوس وحشتناک گیر کرده‌ای و ❌هیچ‌چیز (✅نیاز به نیم‌فاصله ندارد. «هیچ چیز» صحیح‌تر است) مطابق میلت حرکت نمی‌کند. دستم را به آرامی مشت کردم. انگشتانم سرد بودند، مانند سنگ قبرهایی که دور تا دورم صف کشیده بودند. سایه‌ای که لحظه‌ای قبل دیده بودم، دیگر آنجا نبود؛ اما حس حضورش هنوز باقی مانده بود. صدایش که پیچید قلبم کوبنده‌تر شد.
- ماهوا… .
✒️عزیزم در این قسمت از نقطه و ویرگول‌های بسیاری استفاده کردی.

این بار صدا،(حذف ویرگول) زمزمه نبود، واضح بود. زنده،(به جای ویرگول «و» بذار!) نزدیک.(حذف نقطه) از پشت سر. (ویرگول)مطمئن بودم کسی صدایم زده است. جرأت نکردم برگردم. نفس‌هایم تند شده بودند و گلویم خشک. (باید یک فعل اضافه کنی) تمام وجودم فریاد می‌زد که فرار کنم، که(که دوم اضافی «و» بذار) از این قبرستان لعنتی بیرون بزنم؛ اما پاهایم قفل شده بودند.
✅متن صحیح:
این بار صدا زمزمه نبود، واضح بود. زنده و نزدیک، درست از پشت سرم، مطمئن بودم کسی صدایم کرده است. جرأت نداشتم برگردم. نفس‌هایم شدت گرفته و گلویم خشک شده بود. تمام وجودم فریاد می‌زد که فرار کنم و از این قبرستان لعنتی بیرون بزنم؛ اما پاهایم قفل شده بودند.

و بعد چیزی اتفاق افتاد که تمام(می‌تونید حذف کنید، الزامی نیست!) خون در رگ‌هایم یخ ❌زد.(✅بست) سایه‌ها تکان خوردند! نه سایه‌ی درختان، نه تاریکیِ شب، بلکه خودِ سایه‌ها! گویا روی زمین زنده شده بودند، آرام و نرم حرکت می‌کردند، بی‌صدا، مانند دود سیاهی که در هوا پخش می‌شود. چشم‌هایم را ❌به هم زدم.( ✅بر هم گذاشتم یا چشم‌هایم را بستم) نه! این ممکن نبود. خسته بودم، ذهنم بازی‌ام می‌داد؛ اما وقتی دوباره نگاه کردم، دیدم که یکی از آن سایه‌ها به آرامی دارد از سنگ قبر پدرم بالا می‌رود. از وسط سنگ رد شد. داخل آن ناپدید شد.
دیگر نمی‌توانستم نفس بکشم. تمام بدنم از درون به لرزه افتاد. و بعد آرام آرام، چیزی روی سنگ قبر شروع به ظاهر شدن کرد. حروف جدید! ابتدا تار، سپس واضح‌تر. (حذف نقطه)گویا که دستی نامرئی داشت آن‌ها را روی سنگ حک می‌کرد. چشم‌هایم از شدت وحشت گشاد شده بودند. کلمات آرام آرام شکل گرفتند، خطی تازه روی سنگی که باید ❌دست‌نخورده(✅نیم فاصله حذف بشه« دست نخورده» صحیح است.) باقی می‌ماند: «او هنوز اینجا است(✅اینجاست) یک قدم عقب رفتم. قلبم هم‌چون(✅همچون) دیوانه‌ها خود را به دیواره‌های اطرافش در بدنم می‌کوبید.

✒️قلم خیلی خوبی داری واقعاً از لحاظ نگارشی و سبک خوب عمل می‌کنی و این تحسین برانگیزه.
@سارابهار
@دیـوا
 
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 3)
عقب
بالا پایین