
️عنوان
اسم رمان از یک کلمه دو بخشی "ساقدوش" تشکلیل شده که کاملا با خلاصه رمان و داستان شما مرتبط است.
تا حالا ما ساقدوش را، با عروس تصور میکرديم ولی وقتی در طول روند متوجه شدیم ساقدوش مرد است، جذابیت رمان افزایش پیدا کرد!

️ژانر
ژانر داستان از سه ژانر تشکلیل شده است.
تراژدی، پلیسی، عاشقانه که هر سه با طول و روند رمان همخوانی دارد، ژانرها به درستی و به ترتیب انتخاب شده است.

️جلد
تصویر جلد داستان شما به احتمال خرابه، چون برای من نیومد!

️خلاصه
خلاصه رمان باید گنگ و نامفهوم باشد اما در عین حال اطلاعاتی از رمان به خواننده بده اینجا باید بگم که خلاصه داستان و خیلی خیلی باز نوشتید، یعنی کاملا خواننده با خواندن خلاصه متوجه روند داستان میشه.
- مرد جوان خانواده با کوهی از مشکلات روبه روست؛ تصمیم میگیرد خود را در کار غرق کند و جوانی را در پشت در جا بگذارد.
اینجا شما باید کاملا این تیکه از خلاصه رو تغییر بدید و متنی زیباتر، جذابتر و گنگتر بنویسید.

️مقدمه
مقدمه شما به زیبایی نوشته شده اما توی داستان جابهجایی کوچیکی داره، اول باید خلاصه و بعد مقدمه در راس داستان قرار بگیره. اگه بخوام نظر خودم و بگم اگه خلاصه و مقدمه رو یه جابهجایی کوچیکی بکنید و مقدمه رو با خلاصه تغییر بدید، رمانی جذابتر خواهید داشت
گاهی با یک تصمیم میشود زندگی جدیدی آغاز کرد و گاه با یک تصمیم، زندگی در جریان را میتوان واژگون کرد.
این تیکه از مقدمه به خلاصه داستان شباهت زیادی داشت.

️آغاز
خوب آغاز داستان از معین که در تعمیرگاه ماشین مشغول بود شروع شده، جایی که تلفن تعمیرگاه در حال زنگ خوردن بود و اونم کسی نبود جز خوانواده معین که سر دعوای مروارید و شوهرش جنگ و جدل داشتن و حتی وقتی معین در تالاری ساقدوش شده بود و شروع به کار کرده بود خیلی برام جالب به نظر میرسید و نیشه گفت ایده کلی داستان شما از کلیشه بهره نبرده و داستانی زیبا با یه ایده حدید را شروع کرده بودید.
خوب شروع داستان خیلی خوب شروع شده بود توصیفات مکان و کاراکترها به خوبی نوشته شده بود جوری که جای نقصی نداشت، داستان به آرامی و خوب جلو میرفت.
طوری معین با مروارید در اوایل داستان دعوا کرد و حرفهایش را رک گفت، طوری که گویا جدا دنیای داستان شما واقعیت دارد و خیلی زیاد یاد دعوای خوانوادهگی خودم افتادم و این یه نقطه مثبت و زیبا در داستان شما بود.

️میانه
خوب اواسط رمان از کشته شد خواهر معین شروع شده بود طوری که یه سوال در ذهن خواننده به وجود میاد که چرا خواهرش به قتل رسیده؟
داستان شما هنوز ادامه داره و این میانه اصلی رمان شما نبوده، اطلاعات رمان باید آرام آرام وارد داستان شود و شما به خوبی و به جا اینکار را انجام داده بودید. نقطه اوج داستان وقتی خواهر معین به قتل رسید شروع شد و هیجان رو وارد ذهن خواننده کرد.

️ایرادات نگارشی
ایرادات نگارشی خیلی کمی وارد داستان بود و تنها ایراداتی که دیدم نیمفاصله بود.

نمیبینم... نمیبینم✔
و مثالهای کوچیکی شبیه این