نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: آسمان

SAD BALLERINA

SAD BALLERINASAD BALLERINA عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد بخش
منتقد
مـدرس
داور آکادمی
مترجم
حمایت مدیر ارشد برتر سال فعال وفاداری مدیر رسمی
نوشته‌ها
2,751
پسندها
3,864
امتیازها
328
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @Leila Moradii
ناظر: @آسِمان؛آسِمان؛ عضو تأیید شده است.
لینک تاپیک تایپ:
Leila Moradii

درحال پیشرفت موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

h016133_esxh_vewz.jpg
رمان: زخمه‌ی خُلقان
ژانر: عاشقانه
نویسنده: لیلا مرادی
ناظر همراه: @آسِمان
خلاصه:
زیر آماج تردیدها، تصمیماتی ممکن است سرنوشت آدم‌ها را به مقهور لایزالی تبعید کند. داستان از دلدادگی ماه‌بانو و پسر همسایه‌شان امیرعلی آغاز می‌گردد.
حوادث ناگوار اما چله‌نشین روزهای تیره‌فام و عنادی است. کینه‌‌‌‌‌‌ی کهنه آدمیان تبدیل به دام بزرگی، بر سر راه وصالشان پهن می‌شود و این تازه شروع روایت رنج‌هایی است که اسرار پنهانی زیادی در پس خود دارد، رازهایی زنجیره‌وار که چهره‌های جدیدی را وارد قصه می‌کند. در آخر با برداشتن این نقاب‌ها، چه حقایقی آشکار خواهد...
  • Like
  • rose
​
 
آخرین ویرایش:
درود بر شما💐
۳۳ پارت چک نشده
Leila Moradii

درحال پیشرفت موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

h016133_esxh_vewz.jpg
رمان: زخمه‌ی خُلقان
ژانر: عاشقانه
نویسنده: لیلا مرادی
ناظر همراه: @آسِمان
خلاصه:
زیر آماج تردیدها، تصمیماتی ممکن است سرنوشت آدم‌ها را به مقهور لایزالی تبعید کند. داستان از دلدادگی ماه‌بانو و پسر همسایه‌شان امیرعلی آغاز می‌گردد.
حوادث ناگوار اما چله‌نشین روزهای تیره‌فام و عنادی است. کینه‌‌‌‌‌‌ی کهنه آدمیان تبدیل به دام بزرگی، بر سر راه وصالشان پهن می‌شود و این تازه شروع روایت رنج‌هایی است که اسرار پنهانی زیادی در پس خود دارد، رازهایی زنجیره‌وار که چهره‌های جدیدی را وارد قصه می‌کند. در آخر با برداشتن این نقاب‌ها، چه حقایقی آشکار خواهد...
  • Like
  • rose
 
سلام عزیزم وقت بخیر 💙
خب قبل از هرچیز بگم که من پارت‌ها رو خودم براتون ویرایش می‌زنم. ( تمرکز فقط روی رعایت نیم فاصله‌ها و نشانه‌های نگارشی یعنی نقطه، کاما و... بوده و هیچ تغییری در نوشته‌های نویسنده ایجاد نشده.)
اما برای اینکه متوجه بشی مشکلاتی که هر پارت داشته چیا بودند،
برای چند پارت اول بهت میگم که چه چیزهایی رو اصلاح کردم.

پارت اول ( از نیم فاصله زیاد از حد نیاز استفاده شده بود)
آن‌سوی ❌
آن سوی ✅
طلعت‌خانم ❌ طلعت خانم ✅
حسین‌جان ❌ حسين جان ✅
زیبا بوده‌است ❌ زیبا بوده است ✅
شده‌بود ❌ شده بود ✅
علی‌اصغر ❌ علی اصغر ✅
حاج‌طاهر ❌ حاج طاهر ✅
حاج‌‌مالکی ❌ حاج مالکی ✅
خاله‌نرگس ❌ خاله نرگس ✅
بسته‌بود ❌ بسته بود ✅
آن‌سر ❌ آن سر ✅
انداخته‌بودند ❌ انداخته بودند ✅
بهت‌زده ❌ بهت زده ✅
آن‌قدر ❌ آن قدر ✅
این‌که ❌ اینکه ✅
تعجب کرده‌بود ❌ تعجب کرده بود ✅
همه‌چیز ❌ همه چیز ✅
خراب کرده‌بود! ❌ خراب کرده بود! ✅
رفته‌بودند ❌ رفته بودند ✅
بغضش گرفته‌بود ❌ بغضش گرفته بود ✅
حاج‌احمد ❌ حاج احمد ✅
 
نویسنده عزیز تیم نظارت رمان از شما انتظار داره که به نکات گفته شده توسط ناظر توجه داشته باشید
و حتما در پارت‌های آینده رعایت بیشتری داشته باشید!


نیم‌فاصله شامل چه مواردی می‌شود؟
1) تمام افعالی که با «می» و «نمی» شروع می‌شوند؛
+ استثنائاً برای چهار فعل «میزد» و «میشه / میشد» و «میگه» و «میره»، میان دو بخش فعل نیم‌فاصله و فاصله‌ای قرار نمی‌گیرد و پیوسته نوشته می‌شوند.

2) تمام کلماتی که با استفاده از علامت جمع «ها» جمع بسته می‌شوند؛
3) وجود «یای نکره» یا «ای» (مخفف یک)؛
4) «تر» و «ترین» با نیم‌فاصله نوشته می‌شوند.
5) «چه» با نیم‎فاصله نوشته می‌شود.
6) «به» جدا نوشته می‌شود.
7) «همین» و «همان» جدا نوشته می‌شوند.
8) «این» و «آن» با فاصله نوشته می‌شوند.
کاربرد علائم نگارشی پرتکرار:
نقطه: نشانه ختم و پایان یک جمله است، با استفاده از نقطه جملات از یک‌دیگر متمایز می‌شوند.
فاصله یا ویرگول:
گاهی برای معنای بیشتر متن ما به مکث کوتاهی نیاز پیدا می‌‌کنیم که در این حالت از ویرگول استفاده می‌شود، رها کردن ویرگول‌های فراوان در متن باعث زشت شدن متن در یک نگاه می‌شود، در بسیاری از موارد خواننده مکث می‌کند و گذاشتن ویرگول اضافی است و باید از آن پرهیز شود.
سرکج یا ویرگول با نقطه: ( ؛ )
نشانه درنگ و مکث است، نشانه این است که جمله تمام شده ولی مطلب ادامه دارد.
( : )
نقل قول:
نشانه آن است که توضیح اضافه ای درباره مطلب بیان شود.
《》
گیومه:
نشانه آن است متنی که در گیومه قرار می‌گیرد، نقل قول از شخص مهمی است.
(...)
سه نقطه:
نشانه این است که قسمتی از متن حذف شده‌.
مثال: او حق نداشت این رفتار را نشان دهد... چه فکری پیش خود کرده بود!؟
 
سلام عزیزم
پارت 2 مثل پارت قبل بقیه چیز‌ها مشکل نداشت اما نیم فاصله‌ی اضافی زیاد بود. ( توسط ناظر ویرایش شد.)
دراومده ❌ در اومده ✅
شنیده‌‌بود، ❌ شنیده بود ✅
شده‌است ❌ شده است ✅
شده‌‌بود. ❌ شده بود. ✅
این‌که ❌ این که ✅
هم‌دیگر ❌ همدیگر ✅
چهارنفره‌شان ❌ چهار نفره‌شان ✅
هرروزه‌اش ❌ هر روزه‌اش ✅
نکشیده‌بود. ❌ نکشیده بود ✅
درهم ❌ در هم ✅
این‌قدر ❌ این قدر ✅
آن‌وقت ❌ آن وقت ✅
درمی‌آورد ❌ در می‌آورد ✅
شده‌بود ❌ شده بود✅
به‌حتم ❌ به حتم ✅
آفتاب‌سوخته‌‌اش ❌ آفتاب سوخته‌اش ✅
بانو‌جان ❌ بانو جان ✅
 
آخرین ویرایش:
درود بر شما
یک پارت اضافه شد.
Leila Moradii

درحال پیشرفت نوشته در موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

شال ضخیمش را روی شانه‌هایش انداخت و به آسمان تاریک و بدون ستاره‌ی بالای سرش خیره شد. الان کجا بود؟ چه کار می‌کرد؟ غذای خوب می‌خورد؟ آخر چرا باید چنین چیزی مانع عشقشان میشد؟ پدرش به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آمد؛ الا و بلا می‌گفت امیر باید به تهران برگردد تا راضی به این ازدواج بشود. در این بین حس بی‌ارزشی داشت. خانواده‌اش اصلاً به احساسش توجهی نداشتند. حتی مهران هم به او گفته‌ بود که مراقب خودش باشد؛ تمام مشکلات را برایش شرح داد و حالش را از این بدتر کرد. امیر هم انگار به او توجه نداشت. همیشه کارش در اولویت بود. حتی اکنون که در موقعیت حساسی بودند هیچ از تصمیمش منصرف نمی‌شد و ترجیح می‌داد در سیستان...
  • Like
 
Leila Moradii گفت:
درود بر شما
یک پارت اضافه شد.
Leila Moradii

درحال پیشرفت نوشته در موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

شال ضخیمش را روی شانه‌هایش انداخت و به آسمان تاریک و بدون ستاره‌ی بالای سرش خیره شد. الان کجا بود؟ چه کار می‌کرد؟ غذای خوب می‌خورد؟ آخر چرا باید چنین چیزی مانع عشقشان میشد؟ پدرش به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آمد؛ الا و بلا می‌گفت امیر باید به تهران برگردد تا راضی به این ازدواج بشود. در این بین حس بی‌ارزشی داشت. خانواده‌اش اصلاً به احساسش توجهی نداشتند. حتی مهران هم به او گفته‌ بود که مراقب خودش باشد؛ تمام مشکلات را برایش شرح داد و حالش را از این بدتر کرد. امیر هم انگار به او توجه نداشت. همیشه کارش در اولویت بود. حتی اکنون که در موقعیت حساسی بودند هیچ از تصمیمش منصرف نمی‌شد و ترجیح می‌داد در سیستان...
  • Like
کلیک کنید تا گسترش یابد...
سلام
ویرایش شد عزیزم. به جز چنتا نیم فاصله ریز مشکلی نداشت.
 
وقتت به‌خیر باشه عزیزم
سه پارت فرستاده شد
یه پارت هم قبلاً ارسال کرده بودم
در مجموع چهار پارت نظارت نشده.
 
عاشق رمانت شدم که :)
هر چهار پارت ویرایش شد. ایراد خاصی نداشت.
همون‌‌جاست‌ ❌ همون جاست ✅
همان‌جا، اون‌جا ❌ همان جا، اون جا ✅
عاقل‌‌اندرسفیانه ❌ عاقل اندرسفیانه ✅
سربه‌زیر ❌ سربه زیر ✅
درمی‌آمد ❌ در می‌آمد ✅
پشت‌خط ❌ پشت خط ✅
خاله‌زنک❌ خاله زنک ✅
صدای تیر هنوز در گوشش زنگ می‌ترکید. ( چون نباید تغییری توی نوشته نویسنده ایجاد کنم این جمله رو اصلاح نکردم خودت درستش کن عزیز)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Gola
آسِمان؛ گفت:
عاشق رمانت شدم که :)
هر چهار پارت ویرایش شد. ایراد خاصی نداشت.
همون‌‌جاست‌ ❌ همون جاست ✅
همان‌جا، اون‌جا ❌ همان جا، اون جا ✅
عاقل‌‌اندرسفیانه ❌ عاقل اندرسفیانه ✅
سربه‌زیر ❌ سربه زیر ✅
درمی‌آمد ❌ در می‌آمد ✅
پشت‌خط ❌ پشت خط ✅
خاله‌زنک❌ خاله زنک ✅
صدای تیر هنوز در گوشش زنگ می‌ترکید. ( چون نباید تغییری توی نوشته نویسنده ایجاد کنم این جمله رو اصلاح نکردم خودت درستش کن عزیز)
کلیک کنید تا گسترش یابد...
آها یه چیزی
عاقل‌‌اندرسفیانه، به نظرم در کل عاقل اندر سفیه درست هست.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Gola
مرسی قشنگم لطف داری بهم😍
باشه عزیزم رعایت می‌کنم
این.قدر همون و آن رو با نیم‌فاصله نوشتم که گاهی حواسم می‌پره
فقط، واژه‌هایی که بینشون " به" میاد مگه نیم‌فاصله نداره؟
مثل رو‌به‌رو، دربه‌در، دست‌به‌سینه و ... ‌.
 
آخرین ویرایش:
Leila Moradii

درحال پیشرفت نوشته در موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

ماه‌بانو با سری افتاده سلام داد، شاید چون شرم داشت از اینکه کسی او را بشناسد. پیرمرد، فنجان‌های چای را اول از همه جلوی حسام گذاشت و قبل از اینکه برود پرسید:
- امری با من ندارین پسرم؟
حسام یک نگاه گوشه چشمی به دخترک که به جان لبش افتاده‌ بود کرد و برای مرد سر بالا انداخت.
- نه مش‌ صفر، می‌تونی بری.
بعد از رفتنش، فنجان دسته‌دارش را به ل*ب نزدیک کرد و کلوچه‌‌‌ای از داخل ظرف برداشت.
- بخور، سوغات بوشهره.
با تعجب، نگاهش را از او که چایش را داغ می‌نوشید گرفت و به کلوچه‌های سنتی داخل ظرف بلورین داد. تپش‌های قلبش نامنظم شده‌ بودند. بی‌اختیار بغضش گرفت. آخر با چه عقل و منطقی به بازار آمده‌ بود و حال...
  • Like
  • rose
سه پارت آپلود شد. هر موقع فرصت داشتی چک کن عزیزم
 
Leila Moradii گفت:
مرسی قشنگم لطف داری بهم😍
باشه عزیزم رعایت می‌کنم
این.قدر همون و آن رو با نیم‌فاصله نوشتم که گاهی حواسم می‌پره
فقط، واژه‌هایی که بینشون " به" میاد مگه نیم‌فاصله نداره؟
مثل رو‌به‌رو، دربه‌در، دست‌به‌سینه و ... ‌.
کلیک کنید تا گسترش یابد...
💙💙
خب اون مثال‌هایی که زدی مثل رو‌به‌رو و دربه‌در بله درستند.
ولی کلمه‌ی سربه زیر من زیاد دیدم که به این شکل نوشته می‌شه.
اگر به گوگل هم مراجعه کنی متوجه می‌شی که املای صحیحش همون سربه زیر هستش.
در کل این نیم‌فاصله چیز عجیبیه 😂
 
آسِمان؛ گفت:
💙💙
خب اون مثال‌هایی که زدی مثل رو‌به‌رو و دربه‌در بله درستند.
ولی کلمه‌ی سربه زیر من زیاد دیدم که به این شکل نوشته می‌شه.
اگر به گوگل هم مراجعه کنی متوجه می‌شی که املای صحیحش همون سربه زیر هستش.
در کل این نیم‌فاصله چیز عجیبیه 😂
کلیک کنید تا گسترش یابد...
آهان
مرسی از توضیحاتت عزیزم
 
دو پارت دیگه ارسال شد عزیزم.
Leila Moradii

درحال پیشرفت موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

h016133_esxh_vewz.jpg
رمان: زخمه‌ی خُلقان
ژانر: عاشقانه
نویسنده: لیلا مرادی
ناظر همراه: @آسِمان
خلاصه:
زیر آماج تردیدها، تصمیماتی ممکن است سرنوشت آدم‌ها را به مقهور لایزالی تبعید کند. داستان از دلدادگی ماه‌بانو و پسر همسایه‌شان امیرعلی آغاز می‌گردد.
حوادث ناگوار اما چله‌نشین روزهای تیره‌فام و عنادی است. کینه‌‌‌‌‌‌ی کهنه آدمیان تبدیل به دام بزرگی، بر سر راه وصالشان پهن می‌شود و این تازه شروع روایت رنج‌هایی است که اسرار پنهانی زیادی در پس خود دارد، رازهایی زنجیره‌وار که چهره‌های جدیدی را وارد قصه می‌کند. در آخر با برداشتن این نقاب‌ها، چه حقایقی آشکار خواهد...
  • Like
  • rose
 
سلام عزیزم
هر پنج پارت بررسی شد مشکل خاصی نداشت.
موفق باشی 🌱🌹
 
خسته نباشی مهربانو جان
سه پارت
Leila Moradii

درحال پیشرفت نوشته در موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

به خیالش با این کار از تصمیمش برمی‌گشت، غافل از اینکه مرغ او یک پا داشت! پدرش هم از آن روز به بعد با او سرسنگین تا می‌کرد. یک روز که در اتاقش تنها بود پیشش آمد؛ داخل نه، در آستانه‌ی درب ایستاد و نفس بلندی کشید.
- بعد از جواب ردت به خانواده مستوفی، دیگه نمی‌شه دهن مردم رو بست. حالا که خودت می‌خوای جلوت رو نمی‌گیرم؛ اما عاقبتش هر چی شد تاوانش به خودت برمی‌گرده دختر.
همین را گفت و او را با یک دنیا غم عالم تنها گذاشت؛ نه آرزوی خوشبختی کرد و نه نصیحت پدرانه‌. حتی راه برگشتی هم برای خود نگذاشته‌ بود. پدرش همین اول راه گفت که به حمایت او تکیه نکند. مادرش تنها غم‌خواری بود که همه‌ی کارها روی دوشش...
  • Like
  • Sad
 
خداقوت گلم
سه پارت فرستاده شد. در مجموع ده پارت چک نشده. پارت نمی‌ذارم تا چک کنی😍

Leila Moradii

درحال پیشرفت نوشته در موضوع '[رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»'

این را گفت و در مقابل نگاه وق زده‌اش از او فاصله گرفت. لحظه‌ای بعد صدای بسته شدن درب، خبر از پیاده شدنش می‌داد. این مرد زیادی مرموز بود؛ هم خودش را جوری نشان می‌داد که از این وصلت راضی نیست و از آن‌ طرف رویش حساسیت به خرج می‌داد. وارد یک پاساژ بزرگ شدند که همه‌ چیز در آن یافت میشد. کنار حسام شروع به قدم زدن کرد و اجناس فروشگاه‌ها را از نظر گذرانید. چه مسخره! قرار بود عروس بشود؟ همه‌ی دخترها موقع خرید کردن کلی ذوق داشتند؛ اما او چه؟ حسام مرد دست و دل‌بازی بود و از هر چیزی که خوشش می‌آمد به او نشان می‌داد و نظرش را می‌پرسید. تا نزدیکی‌های ظهر مشغول خرید کردن بودند. هنوز کلی از کارها مانده‌...
  • Like
  • rose
 
شما برای پاسخ‌دادن باید به انجمن ورود کنید.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 22)
عقب
بالا پایین