تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

همگانی *~*خاطرات ترسناک کاربران*~*

Hediye

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
4/6/20
ارسال ها
53
امتیاز واکنش
79
امتیاز
18
یه بارم تو پارکینگ رفتم ماشینمونو گرم کنم که با خانواده بریم بیرون ?

خلاصه این پارکینگه نه چراغی داشت نه منبع نور ?

اقا من حس کردم یه چیزی بیرون ماشین تو پارکینگه در ماشینو قفل کردم ??
ولی چند لحظه بعد به فکر این افتادم اگه تو ماشین باشه چه غلطی کنم ?
دیگه خلاصه قفل درو باز کردم که یه لحظه دیدم یه سایه ای رو روی صندلی کمک راننده میبینم و بعدم یه صدای هیس ارومی دیگه خلاصه جیغای فرا بنفش من همانا صدای غرشی که بعدها فهمیدم صدای گاز دادن من با ماشین بدبخت بوده دیگه خلاصه تا ده دقیقه در حال گاز دادن با تمام قدرتو جیغ کشیدن بودم ??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

خط سیاه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
25/8/20
ارسال ها
1,186
امتیاز واکنش
6,997
امتیاز
148
محل سکونت
subsoil
وضعیت پروفایل
Allergic to people
:hmmm:سه روز پیش تو خونه نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم و تنها بودم ...در خونه باز بود ..
فیلم داشت به اوجش میرسید که دروازه ی خونمون محکم بهم برخورد کرد و همزمان در خونه هم بسته شد و یکی با صدای مامانم میکوبید به درو بلند بلند اسممو صدا میزد..اولش ترسیدم..با ترس رفتم درو باز کردم کسی نبود رفتم تو حیاط دیدم اونجا هم کسی نیست...برگشتم خونه صدای تلوزیونو زیاد کردم نشستم ادامه فیلمو دیدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Marilyn Monroe

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
16/8/20
ارسال ها
4,560
امتیاز واکنش
7,698
امتیاز
173
محل سکونت
MIDDLE OF THE NIGHT
هیچی بدتر از این نیست که توی جنگل گم بشی.
شبم همونجا سر کنی اونم به مدت سه روز
اما اگر دوست دارید
شب رویایی رو تجربه کنید
بهتون پیشنهادش می کنم
???
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahak.hpf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
24/6/20
ارسال ها
7,636
امتیاز واکنش
4,128
امتیاز
213
محل سکونت
کرج
سال ۱۳۹۵ ما توی یک خونه رفتیم
کلا فضای خونه خیلی تاریک بود، توی پذیرایی یک مبل تک نفره ی قهوه سوخته بود.
یک شب ساعت ۴ شب اینا بود و جسیکا سگمون از اتاق بیرون دوید و رو به روی اون مبله نشست و پارس کرد چند بار دوباره تو اتاقمون بردیمش ولی بازم رفت از یکی از کسی شنیدیم که خیلی قدیم یک زن و شوهر بودن که همیشه باهم دعوا میکرد یه روز زنه شوهر رو با مایتابه میکشه و بعدش خودکشی میکنه، بخاطر همین سگمون پارس میکرد چون سگ ها روح و جن رو میبینن
تازه بعضی از تکه های رمان غموض هم از همین داستان نوشتم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اسیر سر نوشت

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
17/8/20
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
698
امتیاز
93
ترسناکترین اتفاق زندگیم این بود که خوابیده بودم داشتم یه خوابی میدیدم که زیاد مفهومی نداشت شبیه فیلم سینمایی بود که من نقش یکی از افرادشو به عهده داشتم سعی کردم از خواب بلند شم چون خیلی می ترسیدو وجالبیش اینجاست که خودمم میدونستم خوابم ولی هرکاری کردم نه تونستم بدنمو تکون بدم ونه چشمامو باز کنم :nusenuse:وقتی همه خوابم تموم شد از جام پریدم نفس نفس میزدم ولی نه میدونستم اونجا کجاست خودم کیم اصلا دخترم یا پسر وخیلیم می ترسیدم بعد یه ربع بیست دقیقه به خودم اومدم وهمه چی یادم اومد??:sisi2:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هیوم

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
10/9/20
ارسال ها
918
امتیاز واکنش
4,564
امتیاز
103
محل سکونت
کرج
همینه که گاهی یه نفر رو در کنار خودتون حس کنید و ظاهرش رو کمی ببیند، برگردید ببینید هیچ کس نیست... کفایت می‌کنه!
یادمه یه بار هم خواهرم با من بحث کرد و سرم فریاد کشید. یک صدایی از پشت پرده خونمون گفت:نچ نچ نچ
سکته رو زدم! اما خنده‌ای هم کردم.(چقدر هوامو داشت)ههه??
خواهرمم دیگه از کنارم تکون نمی‌خورد..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کامیشا

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
29/11/20
ارسال ها
1,093
امتیاز واکنش
1,982
امتیاز
133
مسافرت بودیم، رفتیم تو یه مدرسه که اونجا بمونیم هیچ کس تو مدرسه نبود فقط خانواده ما و سرایدار مدرسه بود
خلاصه شب شده بود وپدرم داشت با سرایدارِ حرف میزد یه دفعه دیدیم صدای آب از حمام میاد بعدش صدای چند نفر
تا صبح بیدار موندیم و به این صداها گوش کردیم:aiwan_light_vampire:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

یمنا

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
9/6/20
ارسال ها
1,831
امتیاز واکنش
4,249
امتیاز
148
وضعیت پروفایل
(:?
۶ سالم بود با دختر عموم رفتیم قبرستون...کنار قبرا غسالخونه بود...دمه غروب بود باد میزد:facepalm:هیچی دیگه باد زد در غسالخونه باز شد و ما داخلشو دیدم بعد محکم به دیوار خورد...دوتامون مثله سکته ایا شده بودیم?
 
آخرین ویرایش:

Elyas

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
28/6/21
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
350
امتیاز
53
وضعیت پروفایل
مَن طُ فَشِنِ زِندِگی یِه مُدِلِ دَردَم
موضوع از عنوان تاپیک مشخصه,
اتفاقات ترسناکی که براتون افتاده رو اینجا تعریف کنید Sisi3. Gif
(اتفاق ترسناک حتما لازم نیست به جن و اینجور چیزا ربط داشته باشهSisi3. Gif)​
ماشین ازم رد شد اما بهم نخورد(فکرشو کنین)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mehasaintit

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
2/6/21
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
259
امتیاز
63
محل سکونت
دنیای آدم بزرگا
وضعیت پروفایل
???? ???????? ???? ??? ????? ??????
:sisi3:خاطرات ترسناک که زیاد دارم

ولث یکیش اینه که
با دختر عموم رفتیم باغ بعد رفتیم تویه آلاچیق کثیف و خالی
یهو باد شدید وزید یه صدای جیغ وحشتناک اومد
ما جیغ زدیم رفتیم بیرون :meparto:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مآه نآز

سرپرست بازنشسته
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
عضویت
16/4/21
ارسال ها
1,607
امتیاز واکنش
2,024
امتیاز
168
خواهر کوچیکم وقتی بچه بود بردمش حموم من ۱۳ سالم بود اون ۳ سالش بود کف مالیدم به بدنش بعد بردمش زیر دوش یه لحظه بازوشو ول کردم لیف رو بردارم نمی‌دونم چیکار کرد که پاش لیز خورد و سرش خورد به دیوار حموم? زد زیر گریه و... الهی بمیرم براش از اون روز به بعد اصلا دیکه نبردمش حموم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
9/11/20
ارسال ها
1,598
امتیاز واکنش
3,765
امتیاز
148
تو خونه تنها بودم از تنبلیم درو قفل نمیکنم هر کیم بخواد بیاد کلید میندازه
یبار تو اتاقم بودم دوبار صدا کلید انداختن اومد اما در باز نشد???
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

RIWAN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
18/6/21
ارسال ها
3,719
امتیاز واکنش
2,015
امتیاز
193
وای وحشتناک ترین اتفاق زندگیم وقتی بود که تازه وارد مدرسه شده بودم، فکر می‌کردم حالا دیگه خیلی بزرگ شدم?
توی مدرسه با دوستام شرط بستیم که هرکی بره توی انباریه مدرسه ( که حتما می‌دونید چقدر ترسناکه) قوی تره.
من رفتم چشمتون روز بد نبینه اینا در رو قفل کردن و رفتن حالا من نزدیک به نیم ساعت که زنگ تفریح بود توی انباری موندم و جیغ زدم.
از اون موقع از فضای بسته و تاریک خیلی می‌ترسم??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mehasaintit

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
2/6/21
ارسال ها
382
امتیاز واکنش
259
امتیاز
63
محل سکونت
دنیای آدم بزرگا
وضعیت پروفایل
???? ???????? ???? ??? ????? ??????
یه روز خونه تنها بودم
تو آینه ی ساعت قدی جای خودم مامانم بود با چهره ی ترسیده دیدم
خیلی حس بدی بود هرگز فراموشش نمیکنم-!??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8