تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

مشــاوره ارتقای قلم

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 147
  • پاسخ ها 34
وضعیت
موضوع بسته شده است.

shima1369

کاربر اخراجی
کاربر انجمن
عضویت
23/2/24
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
من الان یکم ببخشید اعصابم بهم ریخته شده دوست نداشتم رمانم اینجوری تیکه و پاره بشه بعدا صحبت میکنیم
 

عطرین

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
864
امتیاز واکنش
4,468
امتیاز
103
سن
21
محل سکونت
آرزوهای محال
لیلا با گریه در حال سخن گفتن بود؟ آخه نمیدونم والا من خودم این همه رمان خوندم این جوری نبود نوشته بود لیلا با گریه گفت.
عزیز این یک مدل شروع دیالوگه!
 

عطرین

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
864
امتیاز واکنش
4,468
امتیاز
103
سن
21
محل سکونت
آرزوهای محال

shima1369

کاربر اخراجی
کاربر انجمن
عضویت
23/2/24
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
شما منو درک میکنید؟ شما کلا رمان و داری تغییرش میدی کلا تغییر دادن هم یعنی رمان دیگه مال من نیست دوست نداشتم اینجوری بشه رمانم
 

shima1369

کاربر اخراجی
کاربر انجمن
عضویت
23/2/24
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
کجا تایپ کنم براتون بفرستم؟
 

عطرین

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
864
امتیاز واکنش
4,468
امتیاز
103
سن
21
محل سکونت
آرزوهای محال

عطرین

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
864
امتیاز واکنش
4,468
امتیاز
103
سن
21
محل سکونت
آرزوهای محال

shima1369

کاربر اخراجی
کاربر انجمن
عضویت
23/2/24
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
اسارت یا عاشقی؟
خلاصه ی داستان:
این داستان درباره ی دختری به نام پریسا و پسری به نام فرهاد است که بخاطر اتفاقی ‌که در گذشته افتاده سر راه هم قرار گرفتند و فرهاد که پریسا را دزدیده و با خود به ترکیه برده است با گذشت زمان عاشق دختر قصه ی ما می شود، آیا باید دید دختر قصه ی ما نیز عاشق فرهاد می شود یا خیر؟
(این قسمت خلاصه رو نمیدونم به جاش باید چی بنویسم)
 

shima1369

کاربر اخراجی
کاربر انجمن
عضویت
23/2/24
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
مقدمه:
هر آغازی را پایانی است امّا بعضی آغازها هستند که پایانی ندارند...
مثل آغاز عشق میان من و تو که هیچگاه پایان نمی پذیرد و روز به روز شعله ورتر می شود...
و چه عشق بی صدا در می زند و بی باز شدن در وارد می شود و من چه بی خبر میزبان این مهمان ناخوانده می شوم...
(داستان از زبان پریسا)
کم کم لای پلک هایم را باز کردم و نگاهی به اطرافم انداختم، نمی دونستم کجا هستم و چه اتفاقی برایم افتاده، یکم به مغزم فشار آوردم تا به یاد بیاورم جریان از چه قراره، من از خونه ی دوستم داشتم می رفتم خونه ی خودمون که توی یه کوچه ی خلوت یک نفر از پشت به من نزدیک شد و یه دستمال جلوی بینیم گرفت و من دیگه چیزی نفهمیدم...
(من از این بهتر نمی تونم بنویسم)
 

shima1369

کاربر اخراجی
کاربر انجمن
عضویت
23/2/24
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
مات و مبهوت به اطرافم نگاه می کردم، این جا کجاست؟!
نگاهی به دست ها و پاهایم انداختم که بسته بودن و آمدم جیغ بزنم و بگم کسی این جا نیست که دیدم دهنم نیز بسته است و نمی تونم فریاد بزنم، اولین قطره ی اشک از گوشه ی چشمم به پایین افتاد، خیلی ترسیده بودم و ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود، توی دلم از خدا کمک خواستم و با تمام قوا جیغ زدم ‌که چون دهنم بسته بود بی فایده بود و صدایم به جایی نمی رسید، توی ذهنم هر چه دنبال دلیل گشتم که چه کسی و چرا مرا دزدیده به نتیجه نمی رسیدم...
‌نمی دونم چقدر گذشت؛ چون دیگه توانی نه برای اشک ریختن داشتم و نه برای ناله کردن، یه گوشه توی خودم جمع شده بودم و چشم هایم را روی هم گذاشتم که دیدم در باز شد و قامت یه مرد هیکلی توی چهارچوب در نمایان شد...
 

عطرین

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
864
امتیاز واکنش
4,468
امتیاز
103
سن
21
محل سکونت
آرزوهای محال

سادات.۸۲

برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
2/10/23
ارسال ها
2,216
امتیاز واکنش
9,043
امتیاز
148
محل سکونت
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.

سادات.۸۲

برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
2/10/23
ارسال ها
2,216
امتیاز واکنش
9,043
امتیاز
148
محل سکونت
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
بسیار خب عزیزم زین پس خودم مشاور شما هستم.
در ابتدا باید بگم که ما دیالوگ و مونولوگ داریم توی رمان که دو عنصر به شدت مهم در نوشتن اثر هستند.
دیالوگ چیست؟ دیالوگ به متن های گفت و گویی که بین شخصیت ها روایت می شود، می گویند.
مونولوگ چیست؟ مونولوگ به توصیف انواع حالت، شخصیت، فضا، زمان و مکان می‌گویند.

حالا توصیفات ما چی هستن؟ ما پنج توصیف اصلی و بسیار مهم داریم.
توصیف شخصیت: شامل روایت احساسات، افکار، جزئیات چهره و نوع پوشش و سبک اخلاقی شخصیت مورد نظر در رمان می شود.
مثال: ل*ب های قلوه ای زهرا، موهای حنایی ابراهیم، لباس خوش رنگ محمد، چه اخلاق خوبی داشت. مهربون و شیرین، احساس می کنم حالش خوب نیست.
اینا همه شامل توصیف شخصیت میشه که به شدت مهمه و برای ارتباط برقرار کردن با مخاطب اهمیت زیادی داره.

توصیف حالت: شامل حرکت های فیزیکی بدن کاراکتر می شود.
مثال: دستش رو بالا اورد، ابرو بالا انداخت، چشمک ریزی زد، ل*ب گزید و...
همه ی این ها شامل توصیف حالت میشه که مهم ترین توصیف در رمان نویسی هست.

توصیف زمان: شامل روایت روز و شب، ساعت و تاریخ و ماه و سال در رمان و داستان است.
مثال: امروز بیستم فروردینه، ساعت هفت شد و تو نیومدی. شب که بشه بریم بیرون. چيزی تا صبح باقی نمونده.
در صورتی که این توصیف توی اثر دیده نشه اثر شما فاقد ارزش مفهومی خواهد بود.

توصیف مکان: شامل صحنه هایی که شخصیت ها توش هستن، محیط اطراف کاراکتر ها و هرچیزی که در کنار خود دارند.
مثال: اوه عجب خونه لوکسی داره. اون ماشین مشکی چه خفنه، راهروی خونش خیلی بزرگه و...
این توصیف هم ارزش بالایی داره و اگر ازش استفاده نشه اثر فاقد ارزش خواهد بود.

توصیف فضا: شامل گزارش اب و هوا، حس و حال شخصیت ها همراه با طبیعت است.
مثال: بغض کرد، هوای ابری امروز هم بدجور تحریکش می کند تا اشک بریزد. لیلا نگاهش را به اسمان افتابی داد، دلش مثل خورشید امروز گرم بود.
این توصیف نیز اهمیت زیادی داره زیرا باعث ارتباط بیشتر خواننده با رمان و شخصیت میشه.
 

سادات.۸۲

برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
2/10/23
ارسال ها
2,216
امتیاز واکنش
9,043
امتیاز
148
محل سکونت
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
برای نوشتن دیالوگ دو روش وجود داره
روش اول:
لیلا گفت:
- سلام مهران، دلم برات تنگ شده بود.
خط دیالوگ حتما باید - باشه. همچنین باید دیالوگ در خط بعد از گفت قرار بگیره.

روش دوم:
لیلا گفت: (سلام مهران، دلم برات تنگ شده بود.)
اگر هر کدوم از روش های بالا رو انتخاب کردی، از اول تا اخر رمان باید همون طور نوشته بشه. این اشتباهه که وسط رمان یکهو از روش اول و باز روش دوم استفاده بشه.

نکته بعدی اینکه نباید توی متن از عدد استفاده کنی. ۳ اشتباه و سه درسته.

علائم نگارشی رو هم رعایت کن عزیزم. اخر جمله.
در میان جمله های طولانی ، و در هنگام حرف زدن : و - برای دیالوگ
علامت سوال اخر سوال؟ و علامت تعجب اخر جمله های خبری و احساسی!

نکته دیگه ای هم هست. دیالوگ ها نباید پشت سرهم باشه.
- زهرا دلم برات تنگ شده.
-‌ منم همین طور مهران.

این اشتباهه باید حتما توصیف بینش باشه.
مهران غمگین گفت:
- زهرا دلم برات تنگ شده.
زهرا نیز از پشت نرده های زندان گفت:
- منم همینطور مهران.

این نکات رو هم ویرایش کن و برام بفرست.
@shima1369
 

shima1369

کاربر اخراجی
کاربر انجمن
عضویت
23/2/24
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
ببخشید یعنی از اول همه رو ویرایش کنم و بفرستم؟ راستش یکم گیج شدم و سخت شد کاش مثال هاتون رمان خودم بود من بین دیالوگ ها هی توصیف کنم چیزی به ذهنم نمیرسه من دو سه تا پشت سر هم مینویسم بعد توصیف میکنم خیلی خسته شدم همین دو روز هم خیلی کار سختیه
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8