داستانک: اولین سیاحت
نویسنده: ستاره شب
ژانر: اجتماعی، تخیلی، معمایی
مقدمه:
دخترک به آرزوی خود میرسد.
اولین سفر دریایی خود را آغاز میکند، به دنبال قلب دریا قدم میگذارد.
درخت جاویدان، درخت خیالی که مرده را زنده، پیر را جوان میکند و بیمار را شفا میبخشد!
پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، میتوانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگدار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.
به اطراف نگاهی انداختم و موهای خود را جمع کردم، همگی در حال خرید بودند. همهمهی شدیدی بود، دنبال چه کسی باید میگشتم هنوز نمیدانم! قدمی به سمت کلبهی کوچک دریا برداشتم و تقهای به در زدم، پیرمردی سرش را از برگهایی که جلویش بود بلند کرد و به چشمهایم خیره شد. موهای بلند حناییاش را بر روی شانههایش انداخته بود و یک عینک شیشهای به چشم زده بود. به ریشهایش خیره شدم و به این فکر افتادم که چگونه با این ریشها غذا میخورد؟ قدمی به سمتش برداشتم و موهای خود را به پشت گوشم هدایت کردم و ل*ب زدم:
- دنبال فرانک میگردم.
دستی به ریش خود کشید و از جای خود بلند شد، لباس سفیدی به تن داشت. یکان، ان را مردهای دیدم که کفن به تن کرده است. افکارم را پاک کردم، نزدیکتر شد و به میز خود تکیه داد و دستش را در جیب خود فرو کرد. با صدای گرفته و بمی که گویا قصد داشت خود را لات و بزرگ نشان دهد گفت:
- فرانک رو میخوای چیکار تو؟
چه میگفتم؟ کسی حرفم را باور میکرد؟ کسی مرا میفهمید؟ هیچکس باور نمیکرد دریا قلبی نیز دارد. نفسی کشیدم و گفتم:
- میخوام به دریا سفر کنم میخوام اون همراهیم کنه، پول زیادی هم بهت میدم.
مرد قدمی به سمتم برداشت و گفت:
- چقدر میدی؟
دستی به موهای حناییام کشیدم و گفتم:
- پنجاه سکهی طلا، چطوره؟
صدایی نظرم را جلب کرد، به سمت صاحب صدا برگشتم و به مردی قد بلند و چهارشانه خیره شدم. موهای مشکیاش بلند بود و همانند این مرد بر شانهاش ریخته شده بود. چه آدمهایی هستند؟ مگر نمیتواند موهای خود را کوتاه کنند؟
بیخیال افکارم شدم، مرد قدمی به سمتمان برداشت و گفت:
- فرانک این همه ارزش داره؟
ل*بهایم را با زبان تر کردم، دستهایش را در جیبهای خود فرو کرد، اگر فرانک را پیدا نمیکردم ناچار به تنها رفتن بودم. به ان مرد خیره شدم و گفتم:
- شاید بیشتر از این!
قهقهای بلند سر دادند، کولهی خود را جابهجا کردم و به مرد خیره شدم. عصبی بودم، به شدت به اعصابم خطور کرده بودند. دوست نداشتم یک زن را اینگونه مسخره کنند. اخم کردم، خب آنها چرا باید از این اخم من بترسند؟ من خود از اندام ورزیدهی ان دو میترسم، نکند واقعا فکر کنند من پول دارم، مرا زندانی کنند یا بکشند؟ نه امکان ندارد… وای نکند اتفاقی برایم بیافتد؟ امیلی حواست کجاست؟ به آن مرد خیره شدم و با جدیت تمام ل*ب زدم:
- کجا میتونم فرانک رو پیدا کنم؟
صدای کفشهای ان مرد نزدیکتر میشد. کنار پیرمرد ایستاد و گفت:
- خب من فرانکم چیکار داری؟
یک تای ابروی خود را کشیدم و گفتم:
- با من بیا کارت دارم.
از کلبه چوبی خارج شدیم، استرس تمام وجودم را فرا گرفته بود. نکند دروغ گفته باشد؟ نه او چرا باید به من دروغ بگوید و خود را فرانک معرفی کند؟ به دستهای قوی و ورزشکارش خیره شدم و آب دهانم را بیصدا قورت دادم. به چشمهایش خیره شدم، میترسیدم اگر او هم همانند خانوادهام مرا به مسخرهی خود بگیرد چه؟
به دریا خیره شدم، دل به دریا زدم و به او نگاه کردم. با زبان خود ل*بهایم را تر کردم:
- من دنبال درخت دریا میگردم، به اصطلاح قلب دریا.
مشخص بود تعجب کرده است، مردمک چشمهایش بزرگ شد ولی چیزی بروز نداد. لبخندی به ل*ب زد و با تعجب پرسید:
- چرا دنبال اون درخت میگردی؟
چرا باید به او پاسخ میدادم؟ مگر به او مربوط بود؟ نبود! ولی باید پاسخش را میدادم چرا که حتما باید با او سفر کنم. فِرانکْ برای این سفر یکی از واجبات است. دوست پدرم او را به خوبی میشناسد و میداند چقدر به دل دریا سفر کرده است، میداند آدم کارکشتهای است. لبخندی به ل*ب میزنم:
- نیازی نیست به این سوال تو پاسخ بدم همراهم میایی؟
فرانک کمی به فکر فرو میرود شاید جوابش به من نه باشد و باید در آن موقع به دنبال راه دیگری باشم. دستش را در جیب شلوار قهوهای سوختهاش فرو کرد و گفت:
- باشه ولی این راه سرابه و من آخرش پولم رو میگیرم.
کمی در دلم خوشحال بودم که راضی شده است تا همراهیام کند؛ اما گفتن کلمه «سراب» کمی مرددم کرد. نمیدانم شاید همانطور که او میگوید باشد. به کشتیهای روبهرو اشاره کرد و گفت:
- با پولی که میدی میتونی بهترین کشتی رو انتخاب کنی ولی راه دریا رحم نداره و ممکنه هر لحظه غرق بشی.
دستم را به موهای خود کشیدم و آنها را از بند آزاد کردم. موهای لختم بر روی شانههایم ریخت. با اینکه دختر هستم موهایم از موهای او کوتاهتر است. به کشتیها نگاهی انداختم:
- من از کشتی هیچی نمیدونم از نظر تو کدوم بهتره؟