تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
negar_1704460704867_l800.png
نام دلنوشته: سخت‌تر از خارا
نویسنده: ارغنون
ژانر: تراژدی
سطح: ویژه

دیباچه:
هنوز هم سختم، اگرچه ناتوان.
خودم را پشت سنگ‌های بزرگ غمم پنهان می‌کنم، نمی‌دانم چندتایشان را در جیب دارم و به کدام دریا هجرت خواهم کرد. ادبیاتم را نیز فراموش کرده‌ام، ادبیات شیوه‌ی به کار گرفتن زبان است به هنر و من چندی‌ست که نه زبان دارم و نه هنر!
 
آخرین ویرایش:

تمنای واژگان

مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
گوینده انجمن
صداپیشـه انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
3,719
امتیاز واکنش
8,408
امتیاز
173
محل سکونت
!𝑻𝒉𝒆 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒐𝒇 𝒔𝒕𝒂𝒓𝒔
°•○°● بسم الله الرحمن الرحیم ●°○•°





نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته



شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار



پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد دلنوشته




پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید

درخواست تگ برای دلنوشته




همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی




اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه




قلمتان سبز و ماندگار

مدیریت تالار ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
شکسته نبودم، شکست را نپذیرفتم و شکستم. تفاخر سنگ‌ بودم که شیشه‌‌ی روح‌ خود را خراش دادم... .
چه‌گونه بگویم که اندوهم حالا از من بزرگ‌تر و بلند قدتر است؟
اینک احساس می‌کنم که تمام‌ بن‌بست‌های دنیا را در سینه دارم و شهامت مرگ را هم ندارم.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
بدترین ترس من این است که زمانه آن‌قدر پیکر خسته‌ی ما را لگدمال کند که از یاد ببریم چه‌قدر یک‌دیگر را دوست داریم؛ که میان خودمان هم غریب بیفتیم. اکنون، چه کس می‌داند که من چه احوالی دارم؟ میان حلقه‌ی یارانم اما تنهایم، حتی نمی‌دانم انسانم یا سوگی که می‌تواند راه برود... .
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
مثل پسرک عاشقی که به چشمان دخترِ کدخدا دل باخته‌ است، نگاه می‌کنم و صدایم در نمی‌آید؛ ناتوان شده‌ام. جبر، جای خون زیر پوستم دویده است و خوب می‌فهمم، خوب می‌فهمم که درد بی‌چارگی چیست.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
گاهی نمی‌توانم حرف بزنم، کاش می‌شد بگویم که لالم، اما نیستم. زبانم سالم است و فکم باز و بسته می‌شود. من ناتوانم و نه لال، ناتوان از به زبان آوردن همه‌چیز. واژه‌ی مصیبت خیلی کم است و واژه‌ها تهی‌تر از درد‌هایم‌اند. می‌بینم، می‌شنوم، بدنم می‌پرد، دست‌هایم تیر می‌کشند اما رویم نمی‌شود حرف بزنم. کاش قادر بودم که زندگی را به اولین دیدار بازگردانم. اکنون نیز برای هیچ‌چیز دیر نشده است، این منم که پیر شده‌‌ام.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
تمام عمر از قطار جا مانده‌ام و این چنگ‌هایی که به زندگی پرتاب می‌کنم و به تن خویشتنم بازمی‌گردد حاصل این‌ همه ناتوانی‌ست. هرگز نرسیده‌ام، حتی یک‌بار! همیشه دیر رسیده‌ام، جنازه‌ها بی‌شیون من خاک شدند و برادرها بی‌بو*سه‌ی من بدرقه. اکنون دیگر در دست‌هایی که روزی خواب‌گاه پرندگان و شبی همدم زاری چمدان بوده‌اند چه جز سنگ‌های بزرگ دارم؟
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
همه‌چیز از وجود من رفته است. بر گل‌آلود سکوت نشسته‌ام و اندیشه‌ام این است که چه‌قدر از ناتوانی بود و چه‌قدر ما به اشتباه، رضایت تعبیرش می‌کردیم. دست می‌کشم بر جوارح بیرون‌زده‌ی اندوهگین احساسم، در من هرچه تقلا می‌کرد، مرده است. به خودم که می‌آیم، حتی خدایی برای گلایه کردن ندارم؛ ناتوانی مانند سیانوری زیر زبانم ایستاده و منتظر فرصتی است تا مرا بکشد و رد زندگی حقیرانه‌ام را برای ابد از اسناد دنیا پاک کند... .
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
به من گفت که تو هنوز بسیار جوانی! جمله‌اش را برداشتم، در دهانم مزه کردم و با احساس خون در گلویم، واژگان کلیشه‌اش را تف کردم. جوان نبودم، جوان نیستم و هرگز نخواهم بود؛ دیگر به یقین رسیدم که از بدو تولد، سالخورده‌ای بودم که سالمندخانه‌ی جهان به مذاقش خوش نمی‌آمد. زنِ پاتالی بودم در جسم یک نوزاد، با چشم‌هایی که حتی در عکس‌های کودکانه‌ام نیز، هیچ فروغی نداشتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
ممکن نیست کسی من را بشناسد، درحالی‌که خودم هم خودم را نمی‌شناسم. چیستم؟ زندان، زندان‌بان و زندانی. دریافته‌ام که زبانم قرار نیست با هیچ شکنجه‌ای باز شود. مدام سعی می‌کنم که حرف بزنم و چیزی بر زبانم رانده نمی‌شود. تکه‌تکه شده‌ام و هر تکه‌ام، دیگری را زخم می‌زند. در شادترین حالت غمم و غم‌آهنجم را آن‌سوی آب‌های آزاد گم کرده‌ام... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
پیش‌ترها با خود می‌گفتم که ذات دنیا نامهربانی با آدم‌هاست اما اکنون بسیار خود را شکسته و خالی می‌یابم، طوری که انگار یک ساختمان نیمه‌کاره‌ام. رها شده‌ام و معمار من سال‌ها پیش مرده است. خالی‌ و خطاکار، درست مانند قسمتی از یک نوار کاست قدیمی که در صدای آرام بنان، خللی ایجاد می‌کند.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
در تمام دقایق زندگی، چون سواری تفنگ به دست به دنبال آهوی گریزپایی، به دنبال رهایی بوده‌ام. سخت و مصمم، با کامی حریصِ لذ*ت.
حالا انگار اسب من مرده است، توانِ راه رفتنم مثله شده و در دشتی که تمام گل‌هایش از ریشه درآمده رهایم کرده‌اند. من آزادم، آزادم که در ناامیدی دست و پا بزنم، آزادم که گیسوانم را بتراشم، آزادم که از درد فریاد بکشم، آزادم که سرگردان باشم و به کهنگی خودم لگد بزنم؛ حالا مرا آزاد گذاشته‌اند که بمیرم!
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
از من برنمی‌آید که خودم را بکشم. مادرِ تمام لبخندهای جهان، خودش را از درخت آلبالوی ارثیه‌اش حلق‌آویز کند؟ اگرچه آن‌روز که مردی در پسِ خمِ خداحافظی‌ به من گفت اگر پیامبر می‌شدی، پیامِ خنده می‌آوردی؛ من نمی‌دانستم روزی به کام خنده‌ی خودم شوکران خواهم ریخت!
و حالا، منی هستم که تمام گنجشک‌های شاد دنیا با صدای قدم‌های مغمومم هراسیده از شاخه می‌پرند... .
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
چیزی نبوده است که با مرور زمان از بین برود یا تقلیل شود، من روح افلیجی بودم در جسمی که سالم بود؛ خوب می‌خوردم، راه می‌رفتم، حتی خوب حرف می‌زدم و هرگز کسی نمی‌دانست چگونه در خلوت، چون بیگانه‌ای از سرزمینی نامعلوم از همه‌چیز وحشت می‌کردم و هرچه می‌خواستم غربت را از خودم جدا سازم، تنها دل و جگرم در دستانم می‌آمد. راستش از اول هم توانی نداشتم که حالا از بین رفته باشد... .
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
شباهتم با وطن را دریافتم، هردویِ ما متعلق به هیچ‌کجا نیستیم؛ نه آن‌طور که می‌پنداشتند گرم و صمیمی هستیم و نه آن‌طور که باید پناه دادن را یاد گرفته‌ایم. می‌شود گفت من و وطن خواهر شده‌ایم!
من درست همان‌گونه چرک کرده و پرآشوبم که وطن، پس از هر خراش تازه‌ای که تاریخ به تنش می‌زند، سر باز می‌کند و رودی از خون و عفونت پس می‌دهد.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
روبه‌روی غم ایستاده‌ام، عور و برهنه، با تنی که از هیچ‌چیز جز زندگی با دست‌های کوتاه نترسیده است و بازگشتِ انسان‌ها نه به خاک است و نه به آسمان، انسان‌ها به غم بازمی‌گردند!
بر تخت خواب می‌لولم و در غم تنیده می‌شوم چون درختی با ریشه‌هایش... راستی ثمره‌ی من چه خواهد بود؟
اندوهی که تکثیر می‌شود و چشم‌های نیمه شرقی مرا دارد؟
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
من همیشه آدم زمستان بوده‌ام. نه این‌که بهار و تابستان را دوست نداشته باشم، اما بهار بیش از اندازه آرام و پوست‌مرده است. کبوترها آرام می‌پرند و گنجشک آرام جیک می‌زند. صدای پای رودخانه شنیده نمی‌شود؛ درختان در خفا شکوفه می‌زنند که مبادا شبِ عربده‌زن، شتاب‌ ارغوانی‌شان را ببیند. بهار نباید آرام و پوست‌مرده باشد، و الا چه تفاوتی دارد با زمستانی که من آدمش هستم؟ زمستانی که مانند من می‌خزد، آرام و بی‌صدا.
 

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
برای من؟ نه! تو می‌توانی برای گل کاکتوس کوچکی که آبش می‌دهی غبطه بخوری. می‌توانی برای پرستوی مهاجری که آزاد است یا درب چوبی خانه‌ای، پنجره‌ی دوجداره‌ای که در برابر باد و طوفان ایستاده است، می‌توانی برای نخ‌های سیگار بهمنی که عاشقانی هم دارد غبطه بخوری؛ اما هرچه می‌کنی، احوال مرا مایه‌ی خوشبختی و مرا خوشبخت ندان. من حتا درب و پنجره‌ای نیستم. گلدان خالی‌ام که می‌شکند و پرنده‌ای که دارد سقوط می‌کند... .
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8