تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

همگانی ✨️[سَـــیارِه تـَــخــَـیـُــل]✨️

یمنا

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
9/6/20
ارسال ها
1,831
امتیاز واکنش
4,249
امتیاز
148
وضعیت پروفایل
(:?
با یک دوربین شطرنجی از خاطرات آینده عکس گرفتم. از صندلی های متوهمی که دیدم و از زمینه ی هیچ هایی که بی حرکت، بی تغییر سرجاشون نشستن و تصمیم می گیرن.
طول و عرضش رو از هر طرف کم و زیاد کنی، باز هم کجه!مثله زمین که کجه...شاید به خاطر همینه که همیشه یه چیزی قانع نمیشه.
هرچی بگذره، کم کم می فهمی دلت با شمعدونی های روی طاقچه گرم نمیشه، نمیشه پیچوندش!وای از وقتی که ذهنت ده دقیقه مجال پیدا کنه؛ بهانه ها وصله میشه به تار و پود پیراهنت...بی رنگش میکنه، از نابلدی ها بی رنگ میشه. شاکی میشی که چه خبره؟
بلدیم آقا بلدیم...انکار کردن و که بلدیم، آروم آروم راه میوفتیم، دستت و می گیرم و می ریم.
دلم تنگه گمشده هاس، همون نقطه چینای توی مغز، همونا که خالی مونده. میگه یه سری چیزا همیشه باید خالی بمونه...پُر نشه...ولی تو گوش نده.



#به وقت قوس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Zizi

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناظر انجمن
کاریکلماتوریست‌
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,537
امتیاز واکنش
12,296
امتیاز
168
سن
17
محل سکونت
MHD
به خیار هایِ تویِ دستِ آتریسا نگاه کردم
ظلم بود اگه پوستِ خیار ها رو نمیداد بخورم
اصن به قولِ سوگل پوستِ خیارِ ساخته شده برای اینکه من بخورمشون!
من که جز این آت و آشغالا چیزِ دیگه‌ای نمی تونستم بخورم
خیرِ سرم رژیم بودم!
به فرموده‌ی یگان، باید کمتر بلمبونم تا لاغر شم
نیس هر شب چلو کباب میداد بخورم
برا همین منو از خو*ردن منع کرده
به جاش میگه باید از اینجور چیزا بخوری
حالا سالاد کاهویی چیزی نمیده به آدم بخوره که
پوستِ خیار پیشنهاد میدع :sisi3:
سید وکیلی متین بیاد میدم پدرشو (پدر گرامیِ یگان‌ُ) در بیاره


@Atryssa.RA
@ROwZa
@YeGaNm_km
@Matin-ms
خودم میدونم استعدادِ خاصی در چرت نویسی دارم به روم نیآرین!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
کشتی به پرواز در آمد.
@_nEgIn_ مسئول هدایت کشتی بود!
رویاها...
هر شخصی قرار بوو در رویای خودش فرود بیاید و پیاده شود.
این بار لم*س رویاها آسان تر از آنچه که فکرش را بکنید بود، فقط کافی بود مقصد را به @_nEgIn_ بگویید!

نگین در مقابل همه ی ما ایستاد:
- مقصدتون کجاست؟ یکی یکی بگید تا برسونمتون به لوکیشن رویاهاتون.

بعضیا سکوت کرده بودن!
چون نمی دونستن لوکیشن کجاست چون نمی دونستن مقصد چیه و کجاست!
حالا که رویاها راحت دستیافتنی شده بودن خیلی ها قرار بود همچنان با اون کشتی پرنده معلق بمونن و تو هوا دور خودشون بچرخن!

_ می خوام یه اقتصاد دان بشم!

صدای @حورا بود!

_ می خوام یه نویسنده ی مشهور باشم که کتتباش تو هر کتابخونه ای هستش!

این رز @ROwZa بود که با شهامت از اهدافش حرف می زد.

@Vanquish مریم لبخندی زد :
_ موفق ترین زن در حیطه هوافضا...

آتریسا از اون طرف کشتی فریاد زد :
_ منو یادتون نره :
گوینده ی برتر صدا و سیما!

بدون که مقصد کجاست!



رویاها بذر هستن اول توی ذهنت ریشه میکنن و بعدش اگه بهشون بها بدی
توی زندگی حقیقیت رشد می کنن!

* رویاهاتو دنبال کن... *

#گیسو نویس

26 مه







 
آخرین ویرایش:

یمنا

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
9/6/20
ارسال ها
1,831
امتیاز واکنش
4,249
امتیاز
148
وضعیت پروفایل
(:?
انگار نه انگار رنگ‌ها هم سرب دارند. بیخیال و بیخیال!
خانه کبود شده، او هم دیگر تنگ نفس می‌کشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

RIWAN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
18/6/21
ارسال ها
3,719
امتیاز واکنش
2,015
امتیاز
193
یه لباس بلند سبز پوشیدم
همه جا پر از گله
صدای پیانو میاد، همون سازی که همیشه دوست داشتم یاد بگیرم.
آروم آروم، به سمتش میرم، داره نگاهم میکنه، توی چشماش یه حسیه، مثل ترحم
دستمو به سمتش بلند میکنم، اشک از چشماش سرازیر میشه.
سرشو تکون میده و دور میشه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

RIWAN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
18/6/21
ارسال ها
3,719
امتیاز واکنش
2,015
امتیاز
193
چادرم روی سرمه
صداش لالایی میشه توی گوشم
هرجا میرم
دنبالم میاد

از اون لبخند‌ها که دوست دارم
از اون خوشی‌ها...
یادش بخیر
با تو خوب بود زندگیم
با یادت هم خوبه زندگیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noraidits

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
16/6/21
ارسال ها
295
امتیاز واکنش
84
امتیاز
118
محل سکونت
Today
وضعیت پروفایل
Beautiful
پروازی دیگر بر سر ابر ها
پرواز زیر ابر ها را دوست ندارم
از دیدن شهر و انسان هایش بیزارم
ولی آنها مرا دوست دارند
مرا ببخش خورشید
اینبار هم نمیتوانم به سمتت بیایم و بال هایم را تمام و کمال در اختیارت گذارم
نمیتوانم سیمرغی آتشین شوم
بگذار زمانی که مردم دگر من را نخواهند به سمتت خواهم آمد
تا مرا بسوزانی و خاکستر کنی
و تنها غباری بلند شده توسط باد در کویر تنهایی ها شوم
و به امید آب
مانند دیگران شب های سرد و روز های گرم را بگذرانم
آه که چقدر ستاره های شب کویر نزدیکند​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8