یه موقعهایی دلم میخواد منم بشم شبیه اون آدمی که هیچی براش مهم نیست، پول باباشو برمیداره هر شب پارتی میکنه فلان فلان.
تازه آدم های بیشتری هم دورش هستن
ولی خب بعدش میگم شخصیت و جایگاه من فرق میکنه.
هرچقدر هم که برای داشتن یک سری چیزها باید تلاش کنم ولی خب الان از یه احترامی برخوردارم که اونا اینو ندارن...453427_25y-456-
روزی که حامل خبر خوبی نبود.
همیشه فوت آدمها مخصوصا کسایی که همیشه خندهرو بودن، خیلی ناراحتم میکنه...
و خب واقعا شاید سختترین کار بد بعد از معدن، تسلیت گفتن به کسی باشه که داغ عزیز دیده...
روزی که پر از انرژی مثبت و منفی بود.
همش سعی میکردم به خودم انرژی مثبت و خیلی از چیزها رو فراموش کنم.
درسته یجاهایی هم سختی به ما غلبه میکنه؛ ولی تهش باید بایستیم و تحمل کنیم و لبخند زوری بزنیم...
و اما امروزی که دو بار برق رفت.
بار دوم از ساعت ۷ تا ۹ برق نداشتیم. تایمی که خیلی از کارهام رو انجام میدادم؛ ولی از پا نیفتادم 😂
حتی تو بی برقی هم به کارم رسیدم. تو تاریکی مطلق ورزش کردم، زیر نور شمع کتاب خوندم و با فلش گوشی آشپزی کردم... -2-16-|"
امروز از اون روزا بود که با کسی کاری نداشتم و از صبح تو لاک خودم بودم.
برای خودم آشپزی کردم، کتاب خوندم، فیلم دیدم، ورزش کردم.
یه موقعهایی واقعا نیازه که آدم از دنیای اطرافش جدا بشه و برای خودش زندگی کنه
... 1355+=_
امروز از اون روزایی بود که به خودم افتخار کردم...
همون روتینی که دوست داشتم رو انجام دادم.
صبحانه و ورزش صبحگاهی، مدیتیشن و کارهای هنری، آشپزی و عشق به خانواده، کتاب خوندن و رفتن به باشگاه و مهم تر از همه کافهگردی.
همینجا از خودم تشکر میکنم که انقدر به فکر خودمم... "}__-2