عاشقانه‌ترین بدرود

  • بازدیدها: 28

عاشقانه‌ترین بدرود

Asheghneh-Bedrud-By-YavarM.jpg

بدرود ای آنکه هوای احساسم را نداشتی! کنارم نبودی، تو نبودی و غبار اندوه بار رفتنت بر روی بلور سرد شیشه عمرم هم برایم آینه‌ای جانکاه بود.

ندانستی چه بر من گذشت؛ با توام آری با خود تو؛ ملامتم نکن که راز با تندباد گفتم و درد با دره‌های ژرف؛ ملامتم نکن که همنشین گرگ و کفتار شدم. آری خود تو، تویی که باید کنارم می‌بودی و نبودی؛ تویی که نه احترام غرورم را داشتی و نه هوای احساسم..

تو نبودی، سر بزنگاه جوری تنهایم گذاشتی که انگار هرگز نبودی...
آری اینها را برای تو نوشتم؛ برای خود تو...

خدانگهدار ای مهرآبان، ای تلخ آذر، ای دیریافته و زود رفته، ای درد و درمان...
خدا نگهدارت ای سکوت، ای رویا، بدرود ای سایه سکانس‌ رنگی زندگی کم رمق من، ای خوش نشین هزار خانه و صاحب خانه قلب ویران من...
بدرود ای مشتاقی نجیبانه؛ خدا نگهدار ای خطای ناگزیر من، ای شرمساری شریفانه؛ ای یادگار واپسین روزهای جوانی من...

خدانگهدار ای خواب معصومانه من...

یاور.م​

شنیدن در کست باکس
لینک

تحلیلی بر آنچه خواندید و شنیدید و ..

گزارشی تحلیلی از سرزمین احساس​

ایستگاه تحلیل:

«عاشقانه‌ترین بدرود» رنجنامه در قالب بیانیهاگزیسستانسیالیستی
این رنجنامه جدای از نمایشی سیال و دلپذیر از اقیانوس احساساست، وداعی است با یک «دیگریِ معناساز». در برداشت نخست به نظر می‌رسد یاور.م در وداع با معشوقی فراموشکار و سست پیمان قلم زده است، اما با ژرف‌تر شدن و تعمق بیشتر لایه‌های زیرین این اثر زیبا، جلوه می‌کنند. این وداع ملولانه صرفا یک یادداشت نیست، این رنج‌نامه همانطور که خود نویسنده در آن اشاره کرده است، وداع با تصویری از «نجات»، «پناه» و «معصومیت» است.
نقطه پایان این بدرود، یک آغاز خود آیینی تراژیک و جداسری ناگزیر است1؛ پذیرش این که انسان، در نهایت، تنها سکاندار کشتی وجود خویش است. جمله‌هایی چون «تو نبودی... تنهایم گذاشتی» تنها اشاره به غیبت فیزیکی یا عدم حضور نیست، بلکه بیشتر نماد و نشانگر فریادی است از «غیبت متافیزیکی» کسی که می‌بایست شاهد و همراه رنج‌هایش می‌بود و نبود! «تو نبودی، نبودی، سر بزنگاه جوری غیبت زد که انگار هرگز نبودی»

زیبایی‌شناسی زبان و ساختار ایی اثر:
ساختار این متن، به مانند یک نیایش وارونه است، از آن جهت این ساختار را نیایش وارونه می‌نامیم که یاور.م به جای ستایش معشوق و اصرار و آوردن دلیل و ایجاد تطمیع برای ماندن، او را وداع می‌گوید؛ این یکی از همان ده‌ها شاخصه برجسته و انحصاری هویت و قلم و دنیای نوشته‌های یاور.م است. او به جای مناجات با معبود، چنانکه دارد با مخاطب یا مخاطبان ناشناس و یا حتی شاید برای خود آن معبود یادداشت می‌گذارد، قلم فرسایی کرده و در نهایت مرثیه‌ای بی نظیر برای یک رابطه مرده می‌سراید.
از دیگر نکات برجسته این اثر کوتاه، تکرار موزون و آهنگین و ریتمیک واژه‌ها با توجه به معنای آن است، او یک آهنگ ساز است که در دل یک سمفمونی یک سری نت دیگر با همان ظرافت و دقت می‌چیند به نحوی که اینبار فقط در یک فاصله‌ای خاص و یا در زاویه‌ای خاص‌تر می‌شود آن را شنید و به آن پی برد. به این عبارتها دقت کنید: «بدرود ای...» و «خدانگهدار ای...». این همان جداسری است، همان خود آیینی، این تکرار، نیایش‌نامه ریتمیک و غم‌انگیز اوست و از همانجایی به گوش می‌رسد که او آیینی می‌آفریند و خواننده را در فضایی میان «معبد» و «ویرانه» قرار می‌دهد، با این حال هم صدای بوف از ویرانه شنیده می‌شود و هم آوای موسیقی از معبد، این همان توانایی خاصی است که یاور.م را یک استثنا در ادبیات معاصر ایران کرده است.
تصویرسازی‌های پارادوکسیکال که با عبارات «ای مهرآبان، ای تلخ آذر» که خیلی واضح و آشکار دارد به پیدایش رابطه و یا زادروز معشوق در آبان ماه اشاره کرده و از نقطه جدایی و پایان در آذر نام می‌برد. این موضوع باز هم با همان موسیقی در موسیقی تکرار می‌شود و در ادامه می‌نویسد «ای درد و درمان»، «ای خطای ناگزیر...» و موارد دیگر که در همین تحلیل به آنها اشاره شده است. این در هم تنیدن و جلوه‌گری ایجاز و موسیقی، تضادها و آشوب درونی و پیچیدگی رابطه را به تصویر می‌کشد؛ رابطه‌ای که تا لحظه خلق و نگارش اثر همزمان، زهر و پادزهر بوده است.
خلاصه از گزاره‌های قبل باید ذکر کنیم، این متن روایتی هنرمندانه است از گذار، گذار از «دیگری» به «خویشتن» به تنهایی و به جان خویشتن رسیدن! نویسنده که در آغاز، دیگری را به دلیل «نداشتن هوای احساس» و «نحوه ترک کردن» ملامت می‌کند («ملامتم نکن...»)، در پایان، به وداعی آهنگین و فلسفی با ادغام موسیقی ویرانه و معبد می‌رسد: نت‌های زیبایی چون «سکوت»، «رویا»، «سایه» و حتی «شرمساری شریفانه». این، همزمان نشان از رسیدن به یک خلوص تاریک و یک پیوند از دو نقطه ذکر شده دارد یعنی تلفیق جایی هست و اشاره شده که همیشه اینجا بوده است، پیش از آغاز سمفونی و پس از پایان آن؛ فقط معشوق آن وجودی بوده است در این حیات جریان داشته است. آری، اینجا محل رجعت است، اینجا همان جهانِ تنهاییِ جانِ تنهای نویسنده است، همان جایی که او حتی از احساسات نجیبانه خود (مشتاقی نجیبانه) نیز می‌بُرزد تا سبکبار و تنها در آن بنویسد.

پیوند با کلیت جهانِ راستین یاور.م:
این اثر، حلقه‌ای گم‌شده در زنجیره اندیشه یاور.م است. همانگونه که در جستار «نیچه» به کالبدشکافی «انسان خاک‌خورده» پرداخت و در خطابه‌هایش «بی‌شعوری» را محکوم کرد، در اینجا نیز شجاعت وداع با توهمات را به تصویر می‌کشد. وداع با معشوق، در واقع، نماد وداع با همه آن چیزهایی است که مانع از رویارویی بی‌واسطه انسان با واقعیتِ عریانِ زندگی می‌شوند.

سخن پایانی:
«عاشقانه‌ترین بدرود» یاور.م، یک سرود شکست نیست؛ یک سرود پیروزیِ تنهایی است. اثری که به جای نوستالژی برای گذشته، شجاعتِ نگاه کردن به آینده‌ای را می‌ستاید و در آن، انسان هرچند زخم‌خورده اما آزاد است و به نوعی آدمی را به یاد شعر زیبای «سگ‌ها و گرگ‌ها- سروده: شاندور پتوفی» می‌اندازد. این رنجنامه، وداعی است برای آغاز دوباره؛ آغاز یک پرواز تک‌باله در آسمان سرد، اما بی‌پایانِ وجود...
ندا و شیوا گرامی
انجمن ادیبان ایران​

پاورقی:​

1- خودآیینی و جداسری، هر دو به معنی استقلال هستند. اگر چه در اینجا به معنی به معنای «استقلال» و «آزادی» است؛ اما در عالم سیاست به معنی استقلال محدود یک واحد سیاسی برشمرده شده است.
آیه‌های تاریکی - تاریک‌ترین نوشته‌های یک روح تنها و باستانی
تارنمای شخصی نویسنده:
https://ehsas2ro.blog.ir
عقب
بالا پایین