انباردار
○ هستند كسانى كه مسائلى براى آنها مطرح بوده و شكهايى داشتهاند و بهدنبال آن رفتهاند تا به يقين برسند، و حتى تفكرات و برخوردهايى هم داشتهاند، اما نه در تفكرها به نتيجهاى رسيدهاند و نه در برخوردها پاسخى گرفتهاند؛ حتى در اين برخوردها، بدى هم ديدهاند و خواهناخواه به يأس هم رسيده و با همين يأس به شك دچار شدهاند. اينها ديگر جهتى ندارند تا دنبال يقين بروند؛ چون بناى انجام كارى را ندارند...
● اين افراد بهجاى آنكه از ديدن خرابى به فكر بيفتند كه كارى را شروع كنند و بسازند، خود دچار يأس مىشوند. درحالىكه انسان وقتى مىبيند «وبا» حتى پزشكها را مبتلا كرده است، بايد به فكر بيفتد كه خودش طبيب شود و بيمارى را درمان كند.
○ تفكرى كه صحيح شروع نشود، بارى نمىدهد؛ اگر هم بار بدهد، فقط به درد انباركردن مىخورد. آنهايىكه فهميدند تفكر است كه آنها را به شناخت مىرساند، آنهم نه هر تفكرى، بلكه تفكرى كه آزاد باشد، آنها قبل از آنكه فكرى را شروع كنند، به آزادى مىرسند و با اين تفكرِ آزاد است كه نتيجه حاصل مىشود.
[از کتاب عوامل رشد، رکود، انحطاط]
○ هستند كسانى كه مسائلى براى آنها مطرح بوده و شكهايى داشتهاند و بهدنبال آن رفتهاند تا به يقين برسند، و حتى تفكرات و برخوردهايى هم داشتهاند، اما نه در تفكرها به نتيجهاى رسيدهاند و نه در برخوردها پاسخى گرفتهاند؛ حتى در اين برخوردها، بدى هم ديدهاند و خواهناخواه به يأس هم رسيده و با همين يأس به شك دچار شدهاند. اينها ديگر جهتى ندارند تا دنبال يقين بروند؛ چون بناى انجام كارى را ندارند...
● اين افراد بهجاى آنكه از ديدن خرابى به فكر بيفتند كه كارى را شروع كنند و بسازند، خود دچار يأس مىشوند. درحالىكه انسان وقتى مىبيند «وبا» حتى پزشكها را مبتلا كرده است، بايد به فكر بيفتد كه خودش طبيب شود و بيمارى را درمان كند.
○ تفكرى كه صحيح شروع نشود، بارى نمىدهد؛ اگر هم بار بدهد، فقط به درد انباركردن مىخورد. آنهايىكه فهميدند تفكر است كه آنها را به شناخت مىرساند، آنهم نه هر تفكرى، بلكه تفكرى كه آزاد باشد، آنها قبل از آنكه فكرى را شروع كنند، به آزادى مىرسند و با اين تفكرِ آزاد است كه نتيجه حاصل مىشود.
[از کتاب عوامل رشد، رکود، انحطاط]