ایوان به دانشگاه رسید. ۱.۵ ساعت بعد کلاس تمام شد و با بچه های دیگر مشغول گفت و گو شد. گفت و گو تمام شد. و تایم کلاس بعدی فرا رسید.
در تایم کلاس، ایوان به یاد گفت و گوی خود در تایم استراحت افتاد. اینکه چه حجم بزرگی از گفت و گوی آنها، به تمسخر افراد (اساتید، همکلاسی ها و...)، شوخی های سخیف و مواردی از این قبیل گذشت. و نکته جالب اینجا بود که ایوان در آن زمان از این مطالب خوشش آمده بود! اینکه از آن مطالب خوشش آمده بود و به آنها خندیده بود، موجب عذاب وجدان او میشد. با خود میگفت چه بلایی سر من آمده که برای خوشحال کردن خودم، بدون هیچ دلیلی به تخریب دیگران میپردازم؟ چرا روح خود را آزار میدهم؟
ایوان اسم این شادی ها را، شادی های شیطانی گذاشت.
او با خود فکر کرد اگر در حین این شادی ها، یک لحظه بتواند خودش را پیدا کند و به خودش بیاید، میتواند از شر آنها نجات پیدا کند.او همچنین از تمسخر نمره چند تا از همکلاسیانش، که فقط در دلش این کار ها را انجام داده بود، خجالت کشید و عذاب وجدان گرفت.
در تعریف کلی تر، ایوان شادی های شیطانی را اینگونه برای خود تعریف کرد :«هر نوع شادی که میتواند موجب آسیب به دیگری (به جسم، روح، آبرو، تصویر او در ذهنمان و...) یا خود شود، و در پشت این آسیب هیچ دلیل خاصی وجود نداشته باشد (چون گاهی اوقات انسان حین پیشرفت زخم بر میدارد) آن شادی شیطانی است».
به نظر ایوان، رهایی خودآگاه از شادی های شیطانی، خود لذت بخش است. مانند نسیم خنکی روح را سرحال میآورد. ایوان این لذت را در ذهنش نوعی لذت روحانی خواند.
ایوان داشت به این مطلب فکر میکرد که متوجه ضربه های آرامی شد که ب*غل دستیاش به او وارد میکرد. به خود آمد و فهمید که استاد با جدیت خاصی او را نگاه میکند. ظاهرا چند بار اسم او را خوانده بود و نشنیده بود. استاد سوالی راجع به رنگ دست راست گربه پتر کبیر پرسید و ایوان گفت نمیدانم.
ایوان بقیه کلاس هم نتوانست ذهن خود را متمرکز کند و چیزی از کلاس نفهمید.
در تایم کلاس، ایوان به یاد گفت و گوی خود در تایم استراحت افتاد. اینکه چه حجم بزرگی از گفت و گوی آنها، به تمسخر افراد (اساتید، همکلاسی ها و...)، شوخی های سخیف و مواردی از این قبیل گذشت. و نکته جالب اینجا بود که ایوان در آن زمان از این مطالب خوشش آمده بود! اینکه از آن مطالب خوشش آمده بود و به آنها خندیده بود، موجب عذاب وجدان او میشد. با خود میگفت چه بلایی سر من آمده که برای خوشحال کردن خودم، بدون هیچ دلیلی به تخریب دیگران میپردازم؟ چرا روح خود را آزار میدهم؟
ایوان اسم این شادی ها را، شادی های شیطانی گذاشت.
او با خود فکر کرد اگر در حین این شادی ها، یک لحظه بتواند خودش را پیدا کند و به خودش بیاید، میتواند از شر آنها نجات پیدا کند.او همچنین از تمسخر نمره چند تا از همکلاسیانش، که فقط در دلش این کار ها را انجام داده بود، خجالت کشید و عذاب وجدان گرفت.
در تعریف کلی تر، ایوان شادی های شیطانی را اینگونه برای خود تعریف کرد :«هر نوع شادی که میتواند موجب آسیب به دیگری (به جسم، روح، آبرو، تصویر او در ذهنمان و...) یا خود شود، و در پشت این آسیب هیچ دلیل خاصی وجود نداشته باشد (چون گاهی اوقات انسان حین پیشرفت زخم بر میدارد) آن شادی شیطانی است».
به نظر ایوان، رهایی خودآگاه از شادی های شیطانی، خود لذت بخش است. مانند نسیم خنکی روح را سرحال میآورد. ایوان این لذت را در ذهنش نوعی لذت روحانی خواند.
ایوان داشت به این مطلب فکر میکرد که متوجه ضربه های آرامی شد که ب*غل دستیاش به او وارد میکرد. به خود آمد و فهمید که استاد با جدیت خاصی او را نگاه میکند. ظاهرا چند بار اسم او را خوانده بود و نشنیده بود. استاد سوالی راجع به رنگ دست راست گربه پتر کبیر پرسید و ایوان گفت نمیدانم.
ایوان بقیه کلاس هم نتوانست ذهن خود را متمرکز کند و چیزی از کلاس نفهمید.