آقا نادر بریم؟

  • بازدیدها: 28
حقیقتش یه سری حرفا بودن نه اونقدر دنباله‌دار که بشه اسمشونو گذاشت دلنوشته، نه اونقدر دم‌دستی که بشه تو نمایه جا داد.
گفتم اولین پست باید جذاب باشه؛ ولی الان ۳:۲۶ صبحه و نه من جذابم نه نوشته‌هام؛ در نتیجه؟ توضیحات این وبلاگ شد: نوشته‌هایی بدون ژست قشنگ… چون ژست قشنگا معمولا خوابن این موقع شب.




حالا بیاید یه کم درمورد ژین حرف بزنیم.
شاید بگید چرا؟ چون اینجی کُلیش واس ماس
1448546353.jpg


ژین یعنی زندگی. همون زندگی که بعضی وقتا مثل سیروان خسروی می‌گیم: دوست دارم زندگی رو و دو دقیقه بعد مثل احسان خواجه‌امیری می‌زنیم تو فاز: اگه این زندگی باشه من از مردن هراسم نیست.
البته مردم عامیانه‌ترش رو می‌گن: تف تو زندگی. (حتی اونی که تو ذهنت هست رو هم میگن خودم بیشتر اونو میگم حقیقتا) خب حقم دارن بعضی وقتا تفم کمشه.
ولی من هرچی فکر می‌کنم، نمی‌تونم ژین رو تو اون ساید تاریک زندگانی ببینم.

برای من ژین بیشتر شبیه ریزه‌کاری‌هاییه که کسی جدی نمی‌گیره.
ژین همون نوتیف پیام عزیزاس که میاد و ذهنتو یه‌هو از داغون‌ترین فکرا پرت می‌کنه بیرون.
ژین یعنی یه غذا خوردن درست و حسابی؛ از اونایی که از لقمه‌ی اول تا آخر فقط باید سکوت کنی و اجازه بدی زبونت کار کنه.
ژین یعنی دویدن وسط یه دشت سرسبز بی‌هیچ دلیلی، یا غیبت کردن بی‌رحمانه با دخترخاله و دختر‌دایی.
و خب… ژین برای من قطعاً خوابیدنه تا لنگ ظهر، چون هیچ فلسفه‌ای به‌اندازه‌ی دکمه‌ی «چشمامو دوباره ببندم» عمیق نیست.
ژین برای من یه شوخی جدیه: جدی چون واقعی‌ه، شوخی چون زیادی جدی گرفتنش خودش یه جور حماقته.
بنظر شوما ژین چه شکلیه؟
عقب
بالا پایین