دخترم

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Tiam.R
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • Read time: 1 minutes
  • بازدیدها: 42
همه ی دخترها
روزی عروسکشان را ” دخترم ” صدا زده اند
موهایش را بافته اند،
قاشقِ غذا را در دهانش گذاشته اند.
همه ی دخترها
طعمِ مادر شدن را چشیده اند… اما من
دخترم را که ببینم، دستش را می گیرم، کمی فشار می دهم وَ می گویم ” دخترِ قشنگم؛ اینکه دستت را فشار دادم، اولین درسِ تو باشد. دلت را خوش نکن، به هیچ چیز! قبل از اینکه هر چیزی را خواستی لم*س کنی، کمی دستت را فشار بده، وَ بدان مشکلات زندگی به مراتب بدتر از این دردِ خفیف وَ سطحی ست.. اینطور یاد می گیری با هر دردی جا نزنی. مسئولیت راجزء به جزء برایش تعریف می کنم، معنای تعهد را اگر حتا شده جهان را بگردانمش اینکار را می کنم تا بفهمد هر آدمی را با تعهدهاشان می شناسند ،تعهدِ به خود، به آرزوهایش، به قول ها و قرارهایش.. موهایش را می بافم ، گوشواره های آویز گوشش میکنم و می گویم، باید همیشه زیبا باشی، حتا مواقعی که در دلت یک پرنده هم نداری.. می گذارم آشپزی کند، صورتش را با موادِ رنگیِ خوراکی رنگی کند وَ با صدای بلند بخندد، موسیقی را زیاد کند ، و آواز بخواند، بعد آرام در گوشش می گویم: زندگی همین قدر هم ساده و جذاب است..
برایش باید و نبایدی تعیین نمیکنم ، و یادش میدهم برود در دلِ زندگی، خطر کند، بترسد، اما بماند.. ”
عقب
بالا پایین