بیتوجه به چهره مبهوت جاسم، سینی را به سمت پیرمرد شصت ساله هل میدهد و با آستین پیراهن مشکیاش صورتش را پاک میکند. جاسم چهرهاش را جمع میکند و با دُو در حالی که سینی را زیر ب*غل زده از اتاق میگریزد، آنا پوزخندی میزند. نهایت کاری که در حال...