آخرین محتوا توسط نیهان

  1. نیهان

    در حال تایپ رمان دیارا | رها آداباقری

    عنوان: دیارا ژانر: عاشقانه، اجتماعی نویسنده: رها آداباقری خلاصه: در این دیار باقی، زحمت دارد! آدم بودن را می‌گویم. آدم‌هایی که گاه با انتخاب‌های بد، داستان‌های خوبی می‌سازند. آدم‌هایی که در میان غربت دیارهایشان و دل‌هایی که در گروی هم جای می‌گذارند، سرچشمه‌ای گم شده از زندگی را باز‌ می‌گردانند...
  2. نیهان

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    درخواست ناظر تایید
  3. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    دختر سراسیمه به سمتش دوید؛ عصبی یقه‌‌ای که در مشتش بود بیشتر مچاله شد؛ گفته بود به داخل سالن برگردد و کو گوش شنوا؟ - آقا ولش کن، خودتو تو دردسر ننداز. خبر نداشت سرش برای این‌گونه تلافی‌های به حق و به‌خصوص دردسر درد می‌کرد. سرش را کوتاه به طرفش چرخاند، برق چشمان خمار و عسلی رنگ دختر زیر نور...
  4. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    بدون این که برگردد به آسمان خیره شد؛ نفس‌عمیقی کشید و دستانش را مشت کرد. نزدیک شدن دختر را حس کرد؛ برگشت و تنها لحظه‌ای مچ اسیر شده‌اش به چشمش آمد؛ مرد درشت اندامی شانه‌به‌شانه‌اش ایستاده بود و لحن و صدایش کشیده‌تر میشد. - اصلاً تغییری نکردی... فقط جذاب‌تر شدی! رگ متورم و سرخ گردنش بیرون زده...
  5. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    دخترک کنار دستش با عشوه و لوندی خودش را به بازوی پهن و سفتش تکیه داد. سرش به طرفش چرخید و ابروی رنگ شدهٔ دختر با طنازی بالا پرید و صدای نازکش را شنید: - بریم برقصیم؟ صدای موزیک بلند نمی‌گذاشت خیلی خوب متوجهٔ حرفش شود، اما ل*ب خوانی‌اش حرف نداشت. سرش را با بی‌حوصلگی تکان داد و ل*ب زد: - فعلاً نه...
  6. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    چه بسا که خواب همیشه هم آرامش ندارد. وقتی چشمانت را محکم می‌بندی تا لحظه‌ای بیارامی و بعد می‌بینی تمام لحظات خوابت را هم او و خاطراتی که در تلخی غوطه‌ور شدند پر کرده، آن‌وقت است که خواب دیگر برایت آرامش ندارد و به کابوسی بدیمن و شوم تبدیل می‌شود. می‌شود جان کندن به نوعی دیگر... می‌شود درد. این...
  7. نیهان

    دنباله دار "وایب نفر قبلی"

    وایب چهارشنبه سوری و فشفشه
  8. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    آه سنگینش پر بود از بغض و گلایه‌ی این چند‌وقت و گویی به نوعی عصبانیتش را با همین بغض و آه بر سر دخترک فریاد میزد. میان جملاتش نفسی گرفت و آرام‌تر از قبل در حالی که حلقه‌ی آغوشش را به دور تن ظریفش سفت‌تر می‌کرد نجوا کرد: - تو حق نداری خودتو از خانواده‌ات دریغ کنی. سکوت سنگینی در فضای بینشان...
  9. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    صدای صحبت آرام برسام و راحیل را می‌شنید؛ برسام از کله‌پاچه‌ با چشم عسلی اضافه‌ای که به عشق پروا خریده بود سخن می‌گفت. در اتاقش به آرامی باز شد و صدای قیژ‌قیژش سکوت سنگین فضا را شکست. بر خلاف تصورش صدای نرم و آرام راحیل به گوشش رسید: - آقا برسام هنوز خوابه. نگران نباشین. باز هم سکوت برقرار شد؛...
  10. نیهان

    دنباله دار به عکس پروفایل قبلی گیر بده

    لبخند نزده! هرچند بدون لبخندم قشنگه
  11. نیهان

    اطلاعیه درخواست تگ فرعی برای رمان و داستان | کافه نویسندگان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-dldarkosh-sr-rha-dabaqry.39112/ درخواست تگ
  12. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    حقیقت این است که وقتی قلب آدم می‌لرزد، این لرزش در تمام جان و تار و پود آدم تأثیر می‌گذارد. لرزش دستش نه از ضعف اعصاب بود و نه از فشار روحی که زمین‌گیرش کرده بود؛ منشأ اصلی قلب گنجشکی‌اش بود که غیر طبیعی می‌لرزید و دستش را هم به واسطه‌ی خود می‌لرزاند. چشمش که به عکس سوم افتاد گویی لحظه‌ای روح...
  13. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    پوشه‌ی فیلم‌ها را رها کرد و پوشه‌ی عکس‌ها را باز کرد؛ با دیدن اولین عکس تمام جانش پُر شد از زهر، یک زهر کشنده و دردناک! دلش را به اویی که دیگر نبود بسته بود؛ نمی‌دانست که روزی خاطراتش زهر می‌شود، اما در عین حال نوش‌داریش بود! دست لرزانش را جلوی دهان و چانه‌ی بی‌قرارش قرار داد و با خفگی گریست و...
  14. نیهان

    عالی رمان دلدارکُش | اثر رها آداباقری

    پروا مظلومانه دستش را بالا آورد و ل*ب زد: - دستم، خیلی درد می‌کنه! بگو بیان این کوفتی رو عوض کنن. برسام تند از جایش بلند شد؛ دستی به صورتش کشید و با نفس‌عمیقی گفت: - الان میگم سه‌سوته ردیفش کنن. پلک‌هایش را با درد روی همدیگر فشرد؛ هنوز هم ادبیات کوچه‌بازاری و قدیمی‌اش را حفظ کرده بود. ل*ب‌های خشکش...
عقب
بالا پایین