نام دلنوشته: سورا
دلنویس: عسل
ژانر: اجتماعی، تراژدی
دیباچه:
در دل ویرانیها، سورا نه فقط آواری از خاک و سنگ، که شکوهِ سکوتی است که بر روحِ جامعه فرود میآید. این آوار، نه پایان، بلکه نقطهای است که در آن تاریکیها به تماشا نشسته و رگهای از نور در میان خرابهها سر بر میآورد. در جایی که دستان از...
سیزدهی که دروغ شد
روز سیزدهم فروردین بود، آسمان چون آینهای زلال، نسیم، خنکای بهار را در لابهلای شاخههای بید میپراکند، و زمین، گسترهای از سبزی و طراوت بود. جماعتی که برای گریختن از حصار خانهها به دل طبیعت پناه آورده بودند، بساطشان را پهن کرده، قهقههی شادیشان در هوا پیچیده بود.
در...
آرمان به یاد آورد که همیشه وقتی از او میخواست برای یک نمایشگاه نقاشی جدید آماده شود، او میگفت:
_هنر باید چیزی باشه که از درون میاد. نه چیزی که مردم بخوان ببینن.
اما حالا که همهچیز تغییر کرده بود، او دیگر نمیتوانست مثل گذشته نقاشی کند. گویی هر رنگی که روی بوم میزد، بیشتر یادآور نبودنها و...
آرمان فنجان قهوهاش را روی میز چوبی گذاشت و به داخل فنجان خیره شد. هنوز هم همان طعم تلخ را حس میکرد. برایش همیشه اینطور بود؛ طعم قهوه میتوانست یادآوری کند که زندگی چطور یکباره تغییر میکند. به یاد روزهایی افتاد که این کافه را با سپیده پر کرده بودند. همیشه همینجا مینشستند، وسط شلوغی خیابان،...
مقدمه:
در دنیای هر انسان، لحظاتی هست که از خود میپرسد آیا رنگها همیشه روشن بودهاند یا روزی از دل تاریکی بیرون آمدهاند؟ مثل زمانی که در شبهای خاموش به آسمان نگاه میکنیم، رنگها محو میشوند و در دل ما هم، گاهی رنگها زایل میشوند. گمشدن این رنگها پایان نیست، بلکه فرصتی است برای بازنگری در...
نام: رنگهای زایل
ژانر: تراژدی، عاشقانه، روانشناسی
نویسنده:عسل
خلاصه:
در مسیری که گاه به سیاهی میگراید و گاه به روشنی، دو نفر درگیر بیپاسخیهای خود هستند. یکی در جستوجوی تغییرات درونیاش، دیگری در پی بازسازی آنچه از دست رفته. در میانهی این راه، وقتی رنگها از دست رفتهاند، دوباره روبهرو...