صفحه اصلی
تالارها
نوشتههای جدید
ویترین موضوعات
جستجو در تالارها
ویترین آثار
آخرین بررسی ها
جستجو در منابع
جدیدترینها
موضوعات ویژه
نوشتههای جدید
منابع جدید
آخرین فعالیت
وبلاگ ها
اعتبار
معاملات
سکه: 0
محبوب های هفته
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
آخرین فعالیت ها
ثبت نام
منو
ورود
ثبتنام
فهرست
نصب برنامه
نصب
گزینههای بیشتر
تماس با ما
بستن منو
به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با ما باشید
ثبتنام
ورود
صفحه اصلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
آخرین فعالیت Mayar
Ads
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
برای شروع و درخواست تایید رمان کلیک کن✅
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
با صدایی بلندتر از معمول گفت: — بخش گردشگری!؟ همتی، بیخیال و لمداده به صندلی، با خونسردی جواب داد: — آره. مرسده از جا تکان خورد، به...
7/13/25
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
بهمحض اینکه پشت میزش نشست، چندین پرونده را با شدت روی میز کوبید. صدای کوبیدن کاغذها توی اتاق پیچید. با صدایی که تهش خش داشت، غرید: — من...
7/13/25
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
با صدای زنگ موبایل، از خیالاتش بیرون آمد. ایرپاد را در گوشش گذاشت و تماس را جواب داد. صدای مضطرب دیبا بلافاصله توی گوشش پیچید: — کجایی؟...
7/13/25
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
صدای آژیر آمبولانس هنوز از گوشش بیرون نرفته بود. بوی خون، مثل باری سنگین، در ذهنش مانده بود. کلافه، پیاده راه افتاد سمت ماشین. قدمها را...
7/13/25
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
نام اثر: تاکسیدرمی نویسنده: حدیث پورحسن ژانر: جنایی، روانشناختی، معمایی ناظر: @malihe خلاصه: من یه تاکسیدرمیست هستم، کار من...
7/13/25
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
مقدمه: اواسط خرداد بود. هوا، به طرز عجیبی سرد و بهاری بود؛ یک روز گرم، یک روز سرد. انگار حتی آسمان هم توی این ماه، مودی و دوقطبی میشد...
7/13/25
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf
با
Like
واکنش نشان داد.
بوی تعفن جسد، مثل پتکی سنگین در هوا پخش شده بود. گرمای ظهر تابستان، بوی خون خشکشده و زُهم بدن متلاشیشده را چند برابر کرده بود. مرسده...
7/13/25
Mayar
به
آسِمان؛ نوشته
در موضوع
چالش
مونولوگ برتر هفته (۲)
با
Like
واکنش نشان داد.
به چهرهی مادر با آن تور سیاه روی صورتش خیره شدم. همینکه دوربین عکاسی صورت او را نشانه گرفت، آهی کشید و بینی خشکش را با دستمال پاک کرد...
7/10/25
Mayar
به
HADIS.HPF نوشته
در موضوع
چالش
مونولوگ برتر هفته (۲)
با
Like
واکنش نشان داد.
تا حالا حواست به آدمهایی که کاکتوسوار زندگی میکنند بوده؟ آدمهایی که مثل کاکتوس، نیازی نیست دائم حواست بهشون باشه، نیازی نیست هر روز...
7/10/25
Mayar
به
EMMA. نوشته
در موضوع
چالش
دیالوگ برتر هفته (۲)
با
Like
واکنش نشان داد.
- اگر هیچکس هم تو رو قبول نداشته باشه، من قبولت دارم خورشید. این رو یادت باشه که گلهای زیبا چیده میشن، عطرهای خوشبو تموم میشن، افراد...
7/10/25
Mayar
به موضوع
نقد کاربر
رمان شبهای مرگ| marym
پاسخ دادهاست.
سلام عزیزم روزت بخیر💛 من رمانت رو خوندم، خیلی زیبا بود. هرچند من خودم زیاد ژانر ترسناک نمیخونم ولی خیلی خوب تونسته بودی ترس و وحشت رو در...
7/4/25
Mayar
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان شبهای مرگ| marym
با
Like
واکنش نشان داد.
اخم کردم بهش نگاه کردم، هیچوقت نفهمیدم چرا از من بدش میاد! مگه دختر دردونه باباش نیست؟ پس چرا بابای من چشم دیدنم رو نداره؟ - باید...
7/4/25
Mayar
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان شبهای مرگ| marym
با
Like
واکنش نشان داد.
گیج دور خودم چرخیدم. - خاله کمرم خشک شد، جان جدت بیخیال، نیست. - چطور نیست، کجا رفته؟ الکی نمیشه نباشه؟! چرا انقدر بیعرضهام...
7/4/25
Mayar
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان شبهای مرگ| marym
با
Like
واکنش نشان داد.
بعدظهر بود و روستا کمی خلوتتر شد، صدای شکمم به گوشم رسید « هی، وقتی خونه بودم کلی التماسم کردن نهار بخورم، حالا اومدم بیرون یادت افتاد...
7/4/25
Mayar
به
marym نوشته
در موضوع
در حال تایپ
رمان شبهای مرگ| marym
با
Like
واکنش نشان داد.
- ژینا، هر کاری از دستم بر میاد انجام میدم. چرا اینقدر مهربونِ؟ با مردهای گوناگونی روبه رو شدم اما مردی به مهربونیاش تا حالا ندیدم...
7/4/25
صفحه اصلی
این سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این سایت، شما با استفاده ما از کوکی ها موافقت می کنید.
تایید
ادامه مطلب…
بالا