آخرین محتوا توسط Mayar

  1. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام گلم شبت بخیر. دو پارت جدید گذاشته شد.
  2. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    وقتی از ساختمان خارج شدم آنا با چشم‌هایی که نگرانی ازشون می‌بارید نگاهم کرد. آنا: ـ چی‌شد؟ همه‌چی رو بهشون گفتی؟ پوزخند تلخی زدم؛ نمی‌خواستم بچه‌ها رو هم درگیر مشکلاتم کنم. - یه چند روزی باید برم انفرادی، نگران نباشید زود میام بیرون. نگهبان‌ها اومدن و بدون حرف، دو طرفم ایستادن. یکی‌شون دستم رو...
  3. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    وارد اتاق جلسه شدیم. همون اتاق سرد و بی‌روحی که همیشه بوی تهدید می‌داد. کولتر پشت میز نشست؛ کاترین کنار در ایستاد و من وسط اتاق، خیس از باران و خسته، روبروشون ایستادم. چند لحظه سکوت بود. فقط صدای قطره‌های بارون که به پنجره می‌خورد شنیده میشد. کولتر با صدای خشک و جدی گفت: ـ خب! توضیح بده. کجا...
  4. Mayar

    اطلاعیه •~درخواست ایجاد تاپیک شخصیت رمان‌ها~•

    سلام https://forum.cafewriters.xyz/posts/370229/ رمان سایه های تمرد
  5. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام عزیزم روزت بخیر. سه پارت جدید گذاشته شد.
  6. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    به ورودی جنگل رسیدیم و از سیم خاردارها رد شدیم، آنا کنارم ایستاده بود، هنوز دستم رو محکم گرفته بود، انگار می‌ترسید دوباره گم بشم. با وارد شدن به سازمان نورهای سرد و دیوارهای بلند دوباره جلوی چشمم ظاهر شدن. صدای همهمه‌ی بچه‌ها از دور شنیده میشد. تا چشمم بهشون افتاد، نیوت، جولیا، و حتی تامس با...
  7. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    ـ مایا! با شنیدن اسمم، بی‌اختیار سرم رو چرخوندم. آنا بود، همراه با دو نفر از نگهبان‌ها. چهره‌ش پر از اضطراب و استرس بود. به سمتم دوید. هنوز کامل از جا بلند نشده بودم که خودش رو پرت کرد توی بغلم و با تمام توان فشارم داد. با صدایی که ته‌مونده‌های خنده توش حس میشد گفتم: ـ آنا... آروم‌تر! داری...
  8. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با صدای جیک‌جیک گنجشک‌ها، از خواب پریدم. هنوز سنگینی خواب روی پلک‌هام بود و دلم نمی‌خواست بیدارشم. ناگهان حس خیسی روی صورتم باعث شد پلک‌هام بلرزن. چند لحظه بعد، همون حس دوباره تکرار شد؛ مایع گرم و لزجی روی گونه‌م پخش شده بود. با کلافگی چشم‌هام رو باز کردم. فاصله‌مون کمتر از نیم وجب بود. دو جفت...
عقب
بالا پایین